نظر امام خمینی (ره) در مورد ولایت فقیه


ولایت مطلقه فقیه, میراث گرانبهای امام خمینی و روح و هویّت انقلاب اسلامی است. امروزه, این نظریه, تنها یک نظریه سیاسی و فقهی در کنار دیگر نظریه ها نیست, بلکه جوهره نظام اسلامی و محور قانون اساسی است. مشروعیت قوای سه گانه: مقنّنه, قضائیه و مجریه, بستگی به آن دارد.

امام راحل, با تکیه بر همین اصل بلند و با پشتیبانی ملّت بزرگ ایران, نظام شاهنشاهی را واژگون ساخت و جمهوری اسلامی را بنیان نهاد.

تأکید و پافشاری آن بزرگوار بر ولایت مطلقه فقیه, در واپسین سالهای حیات پر برکت خویش, حساسیتها, پرسشها و واکنشهایی را در پی داشت. گروهی آن را برگشت امام از دیدگاه پیشین خود در باب ولایت فقیه پنداشتند و آن را تئوری جدیدی به شمار آوردند.

گروهها و دسته هایی که اوان پیروزی انقلاب اسلامی, اسلامی بودن نظام را برنتابیدند و در هنگام طرح اصل مبارک و مقدس ولایت فقیه در مجلس خبرگان, علیه این اصلِ ناب و ریشه دار اسلامی, بر بوق و کرناهای شیطانی خود دمیدند و سپسها که پسوند مطلقه, که این اصل گسترده و ژرف را گسترده تر و ژرف تر و کارآمدتر می کرد, از سوی معمار نظام اسلامی, امام خمینی طرح شد, در لباس ستون پنجم دشمن, دست به کار شدند و هم آوا با دستگاههای تبلیغی دشمن, بمباران تبلیغی را علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی شروع کردند.

اینان تلاش می ورزیدند حکومت مبتنی بر ولایت فقیه را دیکتاتوری و استبدادی جلوه دهند, تا به پندار خود, از این راه مردم را برانگیزانند و آنان را رودر روی ولایت فقیه قرار دهند.

امام, در برابر این موج گسترده تبلیغی دشمن, به روشنگری پرداخت و مقصود خویش را از ولایت مطلقه, در نامه ای که به مقام معظم رهبری, که در آن زمان ریاست جمهوری را بر عهده داشت, نگاشت, بیان داشت.1 امّا تبلیغات دشمنان خارجی و ایادی آنان در داخل علیه این اصل, کم وبیش, ادامه داشت, تا این که حضرت امام به لقای محبوب خویش شتافت و حضرت آیت اللّه خامنه ای امامت امت امام را بر عهده گرفت, دوباره جنجال تبلیغاتی دشمن اوج گرفت.

متأسفانه, شماری از افراد و گروههایی که در زمان حیات امام, از هواداران و دفاع کنندگان از کیان ولایت مطلقه فقیه به شمار می آمدند, در آن تشکیک کردند و یا تفسیرهای نادرستی از آن ارائه دادند. بیش تر این تفسیرها سیاسی اند, تا علمی. بحثهای علمی قواعد و مبادی ویژه خود را دارند که هرگونه برداشتی را بر نمی تابند پاره ای از این تفسیرها, در دیدگاه (سکولار) به خوبی خود را نشان می دهد و شگفت این که این سکولاراندیشان, برداشتهای ناروای خود را به امام نسبت داده اند و از آن عزیز, مایه گذاشته اند.

بر این اساس, آنچه اکنون ضرورت می یابد, شناساندن درست و روشن اندیشه حضرت امام, در این باره است, تا هواداران و دفاع کنندگان واقعی ولایت, وظیفه خود را بدانند و کسانی که برآنند آن را درست بشناسند, راه یابند و آنان که کژراهه می روند و اندیشه والای امام را پوششی قرار داده اند, تا اندیشه های نادرست و به دور از خرد خود را مطرح کنند, شناخته شوند.

منظور از ولایت مطلقه فقیه

گروهی با توجه به مفهوم لغوی مطلقه: (آزاد و رها از هرگونه قید, خودکامه و…) و با همانندی گویشی که بین ولایت مطلقه و حکومت مطلقه دیده اند. پنداشته اند که ولایت مطلقه فقیه, یعنی حکومتی که هیچ حدّ و مرزی ندارد و ولی فقیه هرگونه که بخواهد می تواند حکم براند و حتّی می تواند قانون و یا شریعت اسلامی را تغییر دهد و….2

بی گمان, هدف فقیهان از ولایت مطلقه فقیه, چنین چیزی نیست. ولایت مطلقه فقیه, قراءتی از قلمرو ولایت فقیه است که از دیرباز, در میان فقهای شیعه مطرح بوده است.

در قلمرو ولایت فقیه, دو دیدگاه اساسی وجود دارد :


ادامه نوشته

شهید ردانی پور

به سال 1337 ه..ش در يكي از خانه‌هاي قديمي منطقه مستضعف‌نشين (پشت مسجد امام) شهر اصفهان متولد شد . پدرش از راه‌كارگري و مادرش از طريق قالي‌بافي مخارج زندگي خود را تأمين و آبرومندانه زندگي مي‌كردند و از عشق و محبت سرشاري نسبت به ائمه‌اطهار (ع) و حضرت زهرا س برخوردار بودند . تا آنجا كه با همان درآمد ناچيز جلسات روضه‌خواني ماهانه در منزلشان برگزار مي‌شد .
او كه از بيت صالحي برخاسته بود و به لحاظ مذهبي ، خانواده‌اي مقيد و متدين داشت ، تحصيل در هنرستان را به دليل جو طاغوتي و فاسد آن زمان تحمل نكرد و از محيط آن كناره گرفت و با مشورت يكي از علما به تحصيل علوم ديني پرداخت .

 

ادامه نوشته

اگر خدا بپذیرد بسیجی ام ........

دل مي‌سپرد جانب دلدار و مي‌نوشت
روي شقايقي كه مريد امام بود
فهميده بود پيچ و خم راه عشق را
كم سن و سال ليك به عرفان تمام بود
***
نه در پي مقام و نه پست و نه منصبي
ايثار مي‌نمود دل و جان خويش را
چون كوه استوار، زمان هجوم خصم
تنها توقعش كه بماند رضا خدا
***
از هرچه غير حضرت حق خوب مي‌گذشت
دلبسته خداي جهان بود و پير خويش
چون سر فرو نبرده به جز نزد كردگار
او بود هركجا و همه دم امير خويش
***
نامش سئوال كردم و گفتم: كه اي؟ بزرگ
فرمود: اي كه گفته‌اي اين بنده كيستم؟
سرباز پاكباز ولايت تمام عمر
يعني اگر خدا بپذيرد بسيجي‌ام

شعر احمد عزیزی در مورد رهبری

 

سلام ای وارث خون شهیدان
حسین سرزمین بایزیدان

نمیگویم که در عالم ولی نیست
ولی بالاتر از سیدعلی نیست

سلام ای جلوه نور خمینی
حسن خوی، سید پاک حسینی

ولی خاص و عامی تو اکنون
امین مُلک اسلامی تو اکنون

ولایت چون قبایی راست بر تو
چه دستار خدا زیباست بر تو

بیا ای مطلق آیینه بودن
تو را تنها تو را باید سرودن


.................

 


دریای نورش را ببین موج ظهورش را ببین
ای منکر مهدی برو، برهان من سید علی

بالله که خنجر می زنم بر میر لشکر می زنم
جان ار بخواهد بی گمان جانان من سید علی

احمد نمی بندم زبان از مدح پیر خامنه
بحر خمینی هستم و طوفان من سید علی

شهید تندگویان . وزیر نفت


جواد تندگویان در سپیده‌دم روز 26 خرداد سال 1329 هجری شمسی پا به عرصه هستی نهاد. قدومش مایه بركت و خیر برای خانواده بود و وجودش روشنی بخش جانشان.

قبل از اینكه به مدرسه برود پدرش او را به مسجد برد و با قرآن آشنا كرد. پدرش از هواداران آیت الله كاشانی ـ روحانی مبارز، مشهور بود.

جواد در محیط ساده خانواده آموخت كه معیار اصلی و هدف واقعی زندگی تجمل و رفاه نیست. بلكه غیر از مادیات، ارزشهای والاتر و برتر دیگری نیز وجود دارد. به همین دلیل در طول زندگی خود هیچ‌گاه اجازه نداد وسیله برای او هدف شود. جواد اكثر شبها، با قدم‌های كودكانه‌اش همراه پدر و پدربزرگ به مسجد «بینایی» و هیات «بنی‌فاطمه» و فاطمیون خانی‌آباد می‌رفت. ساكت و آرام در گوشه‌ای می‌نشست و به نماز خواندن مومنان نگاه می‌كرد و گوش او به تدریج با دعا و گفتار عالمان دین آشنا شد. هنوز به

ادامه نوشته

چند حدیث از حصرت سجاد (ع)


قال علیه السلام: یَا ابْنَ آدَم، إ نَّكَ لا تَزالُ بَخَیْرٍ ما دامَ لَكَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِكَ، وَ ما كانَتِ الْمُحاسَبَةُ مِنْ ‏هَمِّكَ، وَ ما كانَ الْخَوْفُ لَكَ شِعارا.

ای فرزند آدم، همیشه در عافیت و خیر خواهی بود  مادامی كه از درون خود پند دهنده‌ای داشته باشی و محاسبه‌(نفس) از كارهای مهمت باشد و ترس از (عاقبت امور) سرلوحه‌ات گردد.


قال علیه السلام: إنَّ أفْضَلَ الْجِهادِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.

با فضیلت‌ترین و مهمترین مجاهدتها، عفت شكم و عورت است (از چیزهای حرام و شبهه ‏ناك).‏


قال علیه السلام: الدُّنْیا سِنَةٌ، وَ الاَّْخِرَةُ یَقْظَةٌ، وَ نَحْنُ بَیْنَهُما أضْغاثُ احْلامِ.

دنیا همچون نیمه خواب (چرت ) است و آخرت بیداری می‌باشد و ما در این میان این دو در خواب پریشانیم.‏


قال علیه السلام: مَنْ رَمَی النّاسَ بِما فیهِمْ رَمَوْهُ بِما لَیْسَ فیِهِ.

هركس مردم را عیب جوئی كند و عیوب آنان را بازگو نماید و سرزنش كند، دیگران او را متهّم به آنچه در او نیست ‏می‌كنند.‏

قال علیه السلام: نَظَرُ الْمُؤْمِنِ فِی وَجْهِ أخِیهِ الْمُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّةِ وَ الْمَحَبَّةِ لَهُ عِبادَة.

نظر كردن مؤمن به صورت برادر مؤمنش از روی علاقه و محبّت عبادت است.‏


12 محرم سالروز شهادت امام سجاد بر همه شیعیان تسلیت باد

نام معصوم ششم علی ( ع ) است . وی فرزند حسين بن علی بن ابيطالب ( ع ) و ملقب به "سجاد" و "زين العابدين " مي باشد . امام سجاد در سال 38هجری در مدينه ولادت يافت . حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بيماری  و تب شديد از آن حادثه جان به سلامت برد ، زيرا جهاد از بيمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش - با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت - به او اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی اين بود که آن رشته گسيخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، يعنی امامت و ولايت گردد . اين بيماری موقت چند روزی  بيش ادامه نيافت و پس از آن حضرت زين العابدين 35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شريف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصيت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسيد ، به اختلاف روايات در حدود 24 سال نوشته اند . مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور "شهربانو" دختر يزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نياز بود ، بهره برداری از اين قيام و حماسه بی نظير و نشر پيام شهادت حسين ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زينب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظير در جهان آن رو فرياد کردند . فريادی که طنين آن قرنهاست باقی مانده و - برای هميشه - جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظيم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ايمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پايان آمد ، اما مأموريت حضرت سجاد ( ع ) و زينب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بيت اسير را از قتلگاه عشق و راهيان به سوی  "الله " و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند . حضرت سجاد ( ع ) را در حال بيماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای  حضرتش را از زير شکم آن حيوان به زنجير بستند . ساير اسيران را نيز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زير سنگينی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای  مانده بود و جرأت نفس کشيدن نداشت ، زيرا ابن زياد دستور داده بود رؤسای قبايل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند . در چنين حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بين سرکردگان قبايلی که در کربلا بودند تقسيم و سر امام شهيد حضرت ابا عبد الله الحسين را در جلو کاروان حمل کنند . بدين صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند . عبيد الله زياد مي خواست وحشتی در مردم ايجاد کند و اين فتح نمايان خود را به چشم مردم آورد . با اين تدبيرهای امنيتی چه شد که نتوانستند جلو بيانات آتشين و پيام کوبنده زن پولادين تاريخ حضرت زينب ( س ) را بگيرند ؟
ادامه نوشته

قرآن و جلوه هاى عزّت و آزادگى در نهضت امام حسين (ع)

مفهوم «عزّت» در فرهنگ واژه شناسان

واژه «عزّت» و بزرگمنشى در فرهنگ واژهشناسان به معنى عزيز، دوست داشتنى، گرامى، نيرومند، بى نظير[1]، کمياب، ناياب،[2] ارجمند، ارجدار، سخت، گران و دشوار، انجام ناشدنى، غيرقابل نفوذ و شکستناپذير آمده،[3] و نيز وصف و حالتى است که اگر در دنياى وجود انسان راه يافت و فرد، جامعه و تشکيلاتى حقيقت عزّبه آن گوهر گرانبها و زندگى ساز آراسته گرديد، آن حالت اجازه مقهور شدن و تن سپردن به ذلّت و فرومايگى را به او نمى دهد، و وى را در برابر مشکلات، موانع رشد، دشوارى هاى طاقت فرسا، دشمنان ددمنش، فراز و نشيبهاى تند و سخت و انواع وسوسه ها و دمدمه هاى ويرانگر و لغزاننده، شکستناپذير و بيمه مي سازد.

اصل اين واژه و مفهوم آن از ريشه «عَزاز» (زمين سخت و نفوذناپذير) گرفته شده به همين جهت هنگامى که گفته مى شود:

«اَرْضٌ عَزازٌ»; منظور زمين سخت و نفوذناپذير است، و آن گاه که گفته مي شود: «تَعَزَّزَ اللَّحْمُ» منظور اين است که: «گوشت، در بازار به گونهاى کمياب و يا ناياب شده است، که نمى توان به آن دست يافت».[4]

با اين بيان شايد بتوان گفت که اين واژه در اصل به مفهوم صلابت، و شکستناپذيرى آمده، آن گاه به تناسب ريشه و از باب توسعه در به کارگيرى معانى ديگر، به مفهوم عزيز، ارجمند، ناياب، توانا، و حتى تعصب، خودبزرگ پندارى در برابر حق و حقناپذيرى نيز به کار رفته است.

قرآن و کاربرد اين واژه

در آيات قرآن نيز واژه «عزّت» و مشتقات آن در اين معانى و مفاهيم به کار رفته است:

1ـ عزيز و ارجمند، در برابر ذليل و بى ارج و بها:

(فَلَمّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ)[5]

«پس هنگامى که برادران يوسف بر او وارد شدند، گفتند: هان اى عزيز! ... .»[6]

2ـ سرفراز و پرصلابت، دربرابر فروتن و نرمخو:

(يَا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يِاْتِى اللّهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ اَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنينَ اَعِزَّة عَلَى الْکافِرينَ)[7]

«اى کسانى که ايمان آوردهايد! هر کس از شما از دين و آيين خويش برگردد به خدا زيانى نمى رساند، چرا که به زودى خدا گروهى را خواهد آورد که آنان را دوست مى دارد و آنان نيز او را دوست مى دارند; با مردم با ايمان و قانونگرا فروتن و نرمخو هستند، و بر کفرگرايان و قانون ستيزان پرصلابت و سرفراز.»

3ـ نيرومندتر و پرتوانتر، در برابر ناتوانتر و زبونتر:

(اَنَا اَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ اَعَزُّ نَفَراً)[8]

«دارايى من از تو افزونتر است و از نظر شمار نفرات نيز از تو پرتوانترم.»

4ـ غالب و چيره، در برابر مغلوب و شکستپذير:

(إِنَّ هَذَا أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِى فِي الْخِطَابِ)[9]

«اين برادر من است. او نود و نه عدد ميش دارد، و من تنها يک ميش دارم، امّا او مى گويد: آن را هم به من واگذار کن; و در سخنورى بر من چيره شده است.»

5ـ شکوه و شکستناپذيرى:

(اَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَاِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَميعاً)[10]

«... آيا اينان به راستى سرافرازى و پيروزمندى را نزد حقناپذيران مى جويند؟! اين پندارى بى اساس است! چرا که پيروزمندى و سرافرازى يکسره از آن خدا و نزد اوست.»

6ـ سخت و دشوار:

(لَقَدْ جآءَکُم رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ ...)[11]

«بي ترديد براى شما پيامبرى از خودتان آمد که بر او گران است شما در رنج و دشوارى بيفتيد ... .»

7ـ عزيزتر و ارجمندتر:

(قالَ يا قَوْمِ اَرَهْطى اَعَزُّ عَلَيْکُمْ مِّنَ اللّهِ ...)[12]

«هان اى قوم من! عشيره کوچک من بر شما از خدا عزيزتر است که فرمان او را پشت سر خويش افکنده و او را از ياد بردهايد؟»

8ـ تعصب و سرکشى و حقناپذيرى:

(بَلِ الَّذِينَ کَفَرُوا فِى عِزَّة وَ شِقاق)[13]

«آنان که کفر ورزيدند در سرکشى و ستيزهاند.»

با اين بيان، واژه «عزّت» به تناسب مفهوم اصلى اش ـ که سختى و نفوذ ناپذيرى است ـ گاه در سرکشى و حقناپذيرى نيز به کار رفته است، که در اين صورت، به بيان «راغب» با اين واژه، گاه ستايش مى گردد و گاه نکوهش.

ت و آزادگى

واژه «عزّت» در فرهنگ قرآن و عترت به مفهوم اوج گرفتن به مرحله توانمندى معنوى و اخلاقى و عظمت روح و توسعه شخصيت و آراستگى به مهر و مدارا و صلابت و شکستناپذيرى روان در برابر باطل و بيداد آمده است.

اين قدرت شگرف و شکستناپذير، در مرحله نخست از ژرفاى جان انسانِ خودساخته سرچشمه مى گيرد و پس از سربرآوردن از رويشگاه خويش، به تدريج در کران تا کران انديشه و عقيده، زبان و قلم، دست و ديده، گفتار و کردار و برنامه ها و هدفها و روش زندگى او تجلى مي يابد و آن گاه به او عظمت و شکوه و معنويت و مهر و مدارا و شکستناپذيرى مى بخشد.

کسى که به اين ويژگى انسانى و معنوى آراسته شود، از سويى به راستى تجسم اخلاص وپاکى، حقگرايى و حقپذيرى، فروتنى و بردبارى، صلحجويى و مدارا در ابعاد گوناگون زندگى مى شود و در همان حال خود را فراتر از بردهمنشى و دنبالهروى، فراتر از بافتن و شنيدن چاپلوسى ها و ستايشهاى چندشآور و لقبهاى پوشالى و پرطمطراق، فراتر از فرمانبرداري هاى چاکرمنشانه و اهانتآميز مى خواهد.

به مرحلهاى اوج مى گيرد و خود را عزيز مى دارد که نه در برابر زر و زور، نفوذ مىپذيرد و نه در برابر نيرنگ و فريب; نه بيداد و ناروا را تحمل و نه آن را به ديگران تحميل مى کند و نه مى تواند نظارهگر اسارت مردمى در چنگال اين آفتهاى عزّتکش و ذلّتبار باشد و دم فرو بندد.

آرى، حقيقت عزّت و آزادگى پذيرش مديريت خِرَد و وجدان بر جان و جامعه و رعايت مقررات و حقوق مردم است، نه انبوهى شعر و شعار بدون عمل و فرصتسوز.

اميرمؤمنان عزّت و آزادگى واقعى را تواضع و فروتنى در برابر حق و عدالت مى نگرد:

«اَلْعِزُّ اَنْ تذِّلَ لِلْحَقِّ اِذا لَزِمَکَ.»[14]

امام صادق(عليه السلام) فرمودند:

«شَرَفُ الْمُؤْمِنِ قِيامُهُ بِاللَّيلِ وَ عِزُّهُ کَفُّ الأذْى عَنِ النّاسِ.»[15]

«شرف انسان در شب زندهدارى اوست و کرامت و آزادگى اش در عدالت و دست نگاه داشتن از آزار مردم و رعايت حقوق آنان.»

«اَلصِّدقُ عِزٌّ وَ الْجَهْلُ ذُلٌّ.»[16]

«آراستگى به راستى و درستى، عزّت و آزادگى است و جهالت و نادرستى، ذلّت و خفت است.»

«حُسْنُ خُلْقِ الْمُؤْمِنِ مِنَ التَّواضُعِ، وَ عِزُّهُ تَرْکُ الْقِيلِ وَ الْقـالِ.»[17]

«منش شايسته انسان با ايمان از تواضع و فروتنى اوست و عزّت و آزادگى او، در وانهادن جنجال و هياهو و زبان و سياست خشونتبار است.»

قرآن و جلوه هاى عزّت و آزادگى نهضت امام حسين(عليه السلام)

گذشت که «عزّت» به مفهوم توانايى، شکستناپذيرى، استقلال، پيروزى، استوارى، ريشهدارى، سلطهناپذيرى و عدم تحميل سلطه در ميدانهاى مادى و معنوى و رعايت کرامت خود و ديگران است، و در برابر آن، وابستگى، دنبالهروى، تزلزل، بى ريشگى، ذلّت، حقارت، پستى، زبونى، زورمدارى، خودکامگى، از خودبيگانگى، فرومايگى و خودباختگى قرار دارد. آن، از ويژگى هاى انسان مترقى و جامعه باز، شايسته سالار، قانونمدار، مطلوب و راستين اسلامى است، و اين يکى، خصلت فرد و نشان جامعه شرکپذير، شخصپرست، استبدادزده و ستمپذير است.

... و حسين(عليه السلام) بزرگآموزگار اين ويژگى پرجاذبه انسانى و اخلاقى و درخشانترين سمبل اين راه افتخارانگيز است. يکى از هدفهاى بلند نهضت عزّتطلبانه عاشورا، نفى ذلّت و ذلّتپذيرى از سيما و منش فرد و جامعه در بند استبداد اموى، آن گاه عزّتآموزى و عزّتطلبى و نشان دادن راه آزادمنشى و آزادگى مطلوب قرآن وپيامبر و بهادادن به کرامت و حقوق انسان در عصرها ونسلهاست، واز اين زاويه است که مى توان جلوه هاى عزّت وآزادگى مورد نظر قرآن را در نهضت حسين(عليه السلام)ويا نُمودهاى عزّت وآزادمنشى عاشورا را در آينه قرآن به نظاره نشست.

هنگامى که به زندگى پر افتخار پيشواى آزادى و نهضت آزادى خواهانه عاشورايش مى نگريم، به روشنى در مى يابيم که آن نمونه درخشان عزّت و شکستناپذيرى قرآن، در حرکت فکرى و فرهنگى و ذلّتزداى خويش در تدارک آفرينش عزّت و شکوه براى جامعه و در انديشه افشاندن بذر سربلندى و سرفرازى در مزرعه خزانزده روزگار خويش و آن گاه شکوفا و بارور ساختن و به گلنشاندن آنهاست.

آن حضرت موجبات واقعىِ عزّت و آزادگى را در رنگ و نژاد، زبان و لغت، حسب و نسب، قبيله و عشيره، عامل جغرافيايى و رفاه مادّى، تشکيلات حزبى و وابستگى به قطبهاى زور و تزوير، موقعيت سياسى و اجتماعى و مذهبى و... نمى نگرد، بلکه به سان قرآن، موجبات عزّت را در بينش و آگاهى ژرف، در ايمان و عشق و رابطه خالصانه و دوستانه با سرچشمه عزّتها، در اطاعت و فرمانبردارى از او و در توکّل و اعتماد بر او مى نگرد،[18] و اين يکى از ويژگى ها و ابعاد نهضت استبداد ستيز و آرمانخواهانه آن حضرت است.

اينک اين شما و اين هم نمودهاى عزّت و و آزادگى مورد نظر قرآن در موضعگيرى و عملکرد ترجمان عزّت و آزادگى:

1ـ مقاومت منطقى و شکست ناپذير در برابر بيعت خواهى زورمدارانه

دوران تيره و تار بنيانگذار سلسله پرفريب و بيدادپيشه اُموى، با مرگ معاويه به پايان رسيد، وفرزند مغرورش يزيد نامهاى به فرماندار مدينه نوشت که از مردم آن سامان، به ويژه از حسين(عليه السلام)براى او ـ به عنوان پيشواى اسلام ـ بيعت بگيرد! در آن نامه دستور داد که: اگر او از بيعت سرباز زد، بي درنگ گردنش را بزن و سرش را به سوى من گسيل دار; «اِنْ أَبى عَليْکَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَابْعَثْ إِلَّى بِرَأْسِهِ.»[19]

فرماندار، پيشواى آزادى را به فرماندارى دعوت کرد و از او خاست تا با يزيد به عنوان رهبر امّت بيعت کند، امّا

حسين(عليه السلام) با منطق و مدارا روشنگرى فرمود که: به کف گرفتن قدرت ملّى و امکانات جامعه بانهانکارى و بدون حضور مردم نشايد، از اين رو بيعت خواستن ـ آن هم از انسانى همانند من ـ بايد شفاف و در حضور مردم انجام پذيرد، نه نهانى و در پشت درهاى بسته; بر اين باور هنگامى که مردم را براى بيعت فراخواندى، مرا نيز دعوت نما تا ديدگاه خويش را در حضور همگان اعلام دارم; «أيُّهَا الْأَميرُ، إِنَّ الْبَيْعَةَ لاتَکُونُ سِرّاً، وَلکِنْ إِذا دَعَوْتَ النّاسَ غَداً فَادْعُنا مَعَهُمْ.»

«مروان» ـ که از مهره هاى کهنهکار رژيم اموى بود و خود عنصرى تجاوزکار و نيرنگباز، و در آن نشست حضور داشت ـ رو به فرماندار کرد که: سخن او را نپذير، و اگر دست بيعت نمى دهد گردنش را بزن! حسين(عليه السلام) از آتشافروزى مروان خشمگين شد و ضمن نکوهش سبک زورمدارانه او[20]، رو به فرماندار کرد، و با شهامت و صداقتى وصفناپذير، در ترسيم موضع عزّت آفرين و آزادمنشانهاش، خود را فرزند وحى و آموزگار قرآن و ذلتناپذير وصف نمود و فرمود:

«أيُّهَا الْأَميرُ! إِنّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ، وَمُخُتَلَفُ الْمَلائِکَةِ، وَبِنا فَتَحَ اللّهُ، وَبِنا خَتَمَ اللّهُ، وَ يَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ، شارِبُ الُخَمْرِ، قاتِلُ النَّفُسِ الْمُحَرَّمَةِ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ لَيْسَ لَهُ هذِهِ الُمَنْزِلَةِ، وَ مِثْلى لايُبايِعُ بِمِثْلِهِ ... .»[21]

«هان اى امير! تو نيک مى دانى که ما، خاندان پيامبر و گنجينه رسالت هستيم; خانه ما محلّ آمد و شد فرشتگان و

جايگاه فرود قرآن و رحمت خداست. خدا، اسلام را به وسيله خاندان ما آغاز کرد و سرانجام نيز به وسيله ما جهانگستر خواهد ساخت; امّا يزيد در منش و روش، عنصرى است گناهپيشه، مى گسار، خونريز، برده و ذليل هواى دل، که بى هيچ پروايى به جنايت و بيداد دست مىزند و مرز مقررات خدا را مى شکند و خود را به زشتى و گناه آلوده مى سازد; از اين رو فردى چون من با اين ريشه و تبار پرافتخار و خاندان درخشان و سبک ومنش عادلانه و بشردوستانه، با عنصر خودکامه و تبهکارى چون يزيد ـ که مديريت دنياى وجود خود را به کششهاى حيوانى سپرده است ـ دست بيعت نخواهد داد.»

بامداد همان شب، آن حضرت براى آگاهى از روند رخدادها بيرون آمد و بر سر راه خويش، «مروان» را ديد. او با زبان تطميع و تهديد از او بيعت خواست، اما پيشواى آزادى با تلاوت آيهاى از قرآن، به ترسيم جلوه ديگرى از ذلّتناپذيرى و مبارزه مسالمتآميز و عادلانه خويش با قدرت فاسد و استبدادپيشه پرداخت و فرمود:

«اِنّا للهِِ وَإنّا إليه راجعونَ، وَعَلَى الإِسلامِ السَّلامِ إِذْ قَدْ بُليَت الاُمَّةُ بِراع مِثْلَ يَزيد، وَلَقدْ سَمِعتُ جَدّى رَسولَ الله يَقولُ: الخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ أبي سُفيان ... .»[22]

«آن گاه که عنصر آلودهاى به سان يزيد، با آن منش زشت و ظالمانه، زمام امور جامعه را به کف گيرد و مردم به زمامدارى چون او گرفتار آيند، بايد فاتحه اسلام و رشد جامعه را خواند. سپس افزود: من از نياى گران قدرم پيامبر شنيدم که مى فرمود: مديريت و زمامدارى جامعه بر خاندان ننگين ابوسفيان، به دليل تاريکانديشى ومنش ذلّتبار و بردهساز آنها حرام است... .»

مروان از استبدادستيزى و آزادى خواهى و بزرگمنشى آن حضرت سخت در خشم شد، واز او جدا گرديد.

2ـ طلوع تازه نماد عزّت و آزادگى

در ديدار ديگرى، «مروان» کوشيد تا با سلاح ترغيب و تهديد ـ که دو وسيله تجربه شده و اثرگزار استبداد براى شکستن بسيارى از اراده ها و مقاومتهاست ـ او را به سکوت و سازش وادار ساخته و از او به سود يزيد بيعت گيرد، که آن خداوندگار عزّت و شکستناپذيرى، تطميع و تهديد او را به هيچ انگاشت و بامنطق و شکيبى استوار و کوهآسا فرمود:

«اِلَيْکَ عَنِّى فَاِنَّکَ رِجْسٌ، اَنَا مِنْ اَهْلِ بَيْتِ الطَّهارَةِ الَّذِينَ اَنْزَلَ ا للّهُ فِيْهِم عَلى رَسُولِهِ: اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً.»[23]

«هان اى مروان! از من دور شو که تو در انديشه و منش، عنصرى ناپاک هستى، و من از خاندانى هستم که خدا در وصف پاکى انديشه ومنش آن،اين آيه را فرو فرستاد که: هان اى خاندان پيامبر! خدا مى خواهد هر گونه پليدى را از شما بزدايد و شما را آنگونه که مى بايد پاک و پاکيزه سازد.»[24]

اين گونه آن سمبل عزّت و آزادگى، در نخستين گامها از نهضت ذلّت ستيز و آزادي خواهانه و آزادپرورش، از سويى از کتاب عزّت و سرفرازى الهام مي گيرد و با رژيم ستم و تحقير رو به رو مى شود، و از دگر سو با بينش و منش محبوب و ماندگارش، به صورت نمونه درخشان عزّت و نُماد آزادگى قرآن در چشمانداز عزّتخواهان طلوعى تازه مىآغازد.

ادامه نوشته

امر به معروف در نهضت حسینی (ع)

زائر در سفر معنوى زيارت به ديدار آمران به معروف و الگوهاى نهى از منكر مى‏رود و گامهاى بلند آنان در جهت پاسدارى از ارزشها را يادآور مى‏شود. از اين مقال به نمونه‏هايى از «معروف‏گرايى‏» و «منكرستيزى‏» از درسهاى «مكتب زيارت‏» آشنا مى‏شويم.

امام حسين(ع) در بيان هدف خودش از نهضت الهى و عظيم عاشورا از امر به معروف و نهى از منكر ياد مى‏كند و مى‏فرمايد: و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر: من بدين هدف (از مدينه) بيرون آمدم كه امت جد خويش را اصلاح نمايم و تصميم دارم امر به معروف و نهى از منكر كنم.

جهت معرفى امر به معروف و نهى از منكر به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏كنيم.

الف) نهى از همكارى با ستمگران

1. امام صادق(ع) به يكى از شيعيان خود به نام «عذافر» فرمود: بلغنى انك تعامل «ابا ايوب‏» و «ابا الربيع‏» فما حالك اذا نودى بك فى اعوان الظلمة: به من اينگونه خبر رسيده كه با «ابى ايوب‏» و «ابا الربيع‏» همكارى مى‏كنى! حالت چگونه خواهد بود اگر تو را در قيامت در رديف همكاران ظالمان صدا بزنند.
چون «عذافر» چهره در هم كشيد.

حضرت فرمود: من تو را به چيزى ترساندم كه خداوند مرا به او ترسانده است.

ادامه نوشته

چهار ویژگی در نهضت حسینی

هيچ حماسه انسانى در گذشته و حال به اندازه حماسه شهادت حسين (ع) در كربلا مورد تحسين و توجه عاطفى قرار نگرفته و جنبه آموزشى نداشته است. اين حماسه به عنوان يك رويداد عاطفى و احساسى نقطه عطف مؤثرى در روند عقايد اسلامى شده است. حماسه‏اى كه اگر نبود اسلام نه تنها نمىتوانست به عنوان يك عقيده ريشه دار و ايمان محكم در باطن مسلمانان جايگير شود، بلكه در حد يك مذهب كم فروغ و ضعيف در ميان انسانها معرفى مىشد.
قيام حسين بن على (ع) زلزله‏اى شگرف بود كه توانست پايه‏هاى امت اسلامى را تا دورترين نقطه‏ها به لرزه در آورد، چشمها را بگشايد و وجد آنها را عليه هيمنه و اقتدار دروغ و شر ستم پيشگان بيدار كند، همانان كه در صددند ظلم و ستم رادر اعماق جان انسانها مستولى كنند و ارزشهاى دينى را با عناوين پوشالى از بين ببرند و با تباه كردن حقوق دينداران، انوار ذاتى و جوهرى جذابيت دين را خاموش كنند.
حماسه حسينى، انقلاب به تمام معنى كلمه بود چيزى كه به هيچ وجه قابل قياس با ديگر انقلابها نيست، چرا كه عظمت آن فراتر از غناى محدود واژگان و بزرگتر از معيارهاى قابل قياس بشرى است. انقلابى است كه به درجاتى بالاتر از حماسه ارتقاء يافت و اين حقيقتى است كه براى شكل گيرى حماسه‏ها معمولا انسانها فدا مىشوند اما در آفرينش اين حماسه نه انسانهاى معمولى كه خاندان و اهل بيت پيامبر شركت داشتند.
عاشورا قيامى است كه هدفش حفظ كيان امت محمد، صلى الله عليه و آله، و مصون داشتن عقايد مسلمانان و حمايت از سنت مقدس رسول اكرم و دور ساختن دست متجاسران از آن است. بايد گفت آن كس كه انقلاب حسينى را به عنوان حماسه بپذيرد بزرگتر از آن نمىيابد، زيرا حماسه‏ها و انقلابهايى كه جهت حركت تاريخ و امتها را تغيير داده‏اند به سمت بزرگى اهداف و امكان تبديل شدنشان به يك عقيده و يا اصل اعتقادى براى گروه يا گروههايى قابل سنجش‏اند. با اين معيار، انقلاب حسين عليه السلام از زمان پيدايش تا ابد در نوع خود هم اولين انقلاب تاريخ و هم بىنظيرترين انقلابها در تاريخ انسانيت است. به عبارت ديگر اين انقلاب تا جهان باقى است و انسان زنده است جاودانه خواهد ماند چرا كه شكل گيرى آن به خاطر بشريت بوده است.
اگر مىگوييم انقلاب حسينى "نخستين" انقلاب است از آنروست كه در چارچوب وقايع جهان اسلام و در تاريخ اديان آسمانى نخستين انقلابى است كه بر مبناى اصول و ارزشهاى عقيدتى به و قوع پيوسته است.
اگر مىگوييم "پيشتاز" است از اينروست كه نه تنها زمينه را براى روح انقلابى آماده كرده، بلكه خود يك انقلاب روحى است كه دلهاى مسلمانان را شيفته و بىقرار خود ساخته و معنى بزرگمنشى و پايمردى انسان مؤمن را در برابر فتنه‏گرانى كه به نام دين رگه‏هاى شرك و بيهودگى را در پيكره عقايد اسلامى تزريق مىكنند؛ ياد آور شده است.
انقلاب حسيني، دعوت آشكارى بود براى زدودن اين رگه‏ها و تخريب پايه‏هاى گمراهى و ايستادگى در برابر اهداف كسانى كه از صراط مستقيم شريعت منحرف شده و با آبروى شريعت و دين بازى مىكردند همانان كه بر سر كيان آئين نوظهور اسلام قمار كردند تا بتوانند آن را پيش از رشد و بالندگى به خاك بسپارند.
اگر مىگوييم "يگانه" است از اينروست كه با تسخير وجدانهاى مسلمين تاثيرات عقيدتى محكمى بر جاى گذاشت. درست در زمانى كه پايه‏هاى حكومت حكام اسلامى و حكومتگران بنام دين به واسطه اعمالشان نيازمند وارد آمدن شوك و ضربه‏اى كارى بود؛ قيام شهادت طلبانه حسين، عليه السلام، همان ضربه كارى بود كه تاثيرى برق آسا در آن دوران و دورانهاى بعد گذاشت. صاعقه‏اى بود كه چشمهاى عشق و محبت را در وجدانهاى بيدار نسلهاى بعد جارى خواهد كرد.
وبالاخره اگر مىگوييم انقلاب عاشورا انقلابى "جاودانه" است از اينروست كه يك انقلاب انسانى به تمام معنى است. از انسان است براى انسان، اين انقلاب با خون پاك حسين گلگون شد و از همين رو در نهاد تمام مسلمين به عنوان نماد كرامت دين شناخته شد و انسان مسلمان توانست شاهد ورق خوردن صفحات جديدى در روند عقيده‏اش باشد، صفحاتى روشن و خالى از تزوير و بردگى و بندگى كه كلمات آن با حروفى نورانى نگاشته شد و انسان مسلمان توانست شاهد و رق خوردن صفحات جديد در روند عقيده‏اش باشد، صفحاتى روشن و خالى از تزوير و بردگى و بندگى كه كلمات آن با حروف نورانى نگاشته شده تا ضمير انسان را به راههاى درستى كه بايد در آنها حركت كند رهنمون شود و او را به اوج سلامتى و امنيت كه شايسته يك انسان است برساند.
از اينرو (انقلاب حسين عليه السلام) جـاودانه است زيـرا يك انقلاب اخلاقى است و قانون جديدى براى اخلاق پىريزى كرده است، قانونى كه روشنگر راه مبارزه امت اسلامى در تمام سطوح و زمينه‏هاست و به او مىآموزد كه چگونه فدا كردن جان و تن در زمانها و مكانهاى پر خطر، آسان است و چگونه مردن، سعادت و زندگى با ظالمان دردآور و سخت است و پر خطر، آسان است و چـگونه مـردن ، سعادت و زندگى با ظـالمان دردآور و سخت است و اينكه مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است.

آثار و نتایج نهضت عاشورا

شهادت مظلومانه سيد الشهدا و يارانش در كربلا،تأثير بيدارگر و حركت آفرين داشت=و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شكست و امتدادهاى آن حماسه،در طول تاريخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بيت نيز تأثيرات سياسى اين حادثه در انديشه‏هاى مردم آشكار شد.گروهى از اسرا را كه به شام مى‏بردند، چون به تكريت رسيدند،مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين«ع»،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لينا»

نيز رسيدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين و دودمانش سلام و درود فرستادند و امويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند.چون خبر يافتند كه مردم«جهينه»

هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه«كفر طاب»رفتند،به آنجا نيز راهشان ندادند.به حمس كه وارد شدند،مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:«اكفرا بعد ايمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند.(1) برخى از تأثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است:

1ـ قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم‏

2ـ احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر يارى نكردن حق و كوتاهى در اداى تكليف‏

3ـ فرو ريختن ترسها و رعبها از اقدام و قيام بر ضد ستم‏

4ـ رسوايى يزيديان و حزب حاكم اموى‏

5ـ بيدارى روح مبارزه در مردم‏

6ـ تقويت و رشد انگيزه‏هاى مبارزاتى انقلابيون‏

7ـ پديد آمدن مكتب جديد اخلاقى و انسانى(ارزشهاى نوين عاشورايى و حسينى)

8ـ پديد آمدن انقلابهاى متعدد با الهام از حماسه كربلا

9ـ الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهايى بخش و حركتهاى انقلابى تاريخ‏

10ـ تبديل شدن«كربلا»به دانشگاه عشق و ايمان و جهاد و شهادت،براى نسلهاى انقلابى شيعه‏

11ـ به وجود آمدن پايگاه نيرومند و عميق و گسترده تبليغى و سازندگى در طول تاريخ،بر محور شخصيت و شهادت سيد الشهدا«ع»

از نهضتهاى شيعى پس از عاشورا،مى‏توان«انقلاب توابين»،«انقلاب مدينه»،«قيام=مختار»،«قيام زيد»،و...حركتهاى ديگر را نام برد.براى توضيح بيشتر،به مدخل خاص=هر يك از اين نهضتها در همين مجموعه مراجعه شود.تأثير حماسه عاشورا را در=انقلابهاى بزرگى كه در طول تاريخ،بر ضد ستم انجام گرفته،چه در عراق و ايران و چه در كشورهاى ديگر،نبايد از ياد برد.«فرهنگ شهادت»و انگيزه جهاد و جانبازى كه در انقلاب اسلامى ايران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه‏ها جلوه‏گر بود،گوشه‏اى از اين تأثير پذيرى است.شعار«نهضت ما حسينيه،رهبر ما خمينيه»كه در مبارزات ملت مسلمان ايران بر ضد طاغوت طنين افكن بود و نيز شور حسينى جبهه‏هاى رزم ايران،گواه روشن تأثير گذارى كربلا در قرنها پس از آن حماسه مقدس است.يكى از نويسندگان محقق، نتايج نهضت كربلا را عبارت مى‏داند از:

1ـ پيروزى مسأله اسلام و حفظ آن از نابودى‏

2ـ هزيمت امويان از عرصه فكرى مسلمين‏

3ـ شناخت اهل بيت بعنوان نمونه‏هاى پيشوايى امت‏

4ـ تمركز شيعه از بعد اعتقادى بر محور امامت‏

5ـ وحدت صفوف شيعه در جبهه مبارزه‏

6ـ ايجاد حس اجتماعى در مردم‏

7ـ شكوفايى موهبتهاى ادبى و پديد آمدن ادبيات عاشورايى 8ـ منابر وعظ و ارشاد،به عنوان وسيله آگاهانيدن مردم‏

9ـ تداوم انقلاب بصورت زمينه سازى نهضتهاى پس از عاشورا(2) حادثه كربلا،گشاينده جبهه اعتراض عليه حكومت امويان و سپس عباسيان شد،چه به صورت فردى كه روحهاى بزرگ را به عصيان و افشاگرى واداشت،و چه به شكل مبارزه‏هاى گروهى و قيامهاى عمومى در شهرى خاص يا منطقه‏اى وسيع.(3)

خون او تفسير اين اسرار كرد

ملت خوابيده را بيدار كرد(4)

پى‏نوشتها

1ـ عاشورا فى الأدب العاملى المعاصر،ص 54 به نقل از منتخب طريحى و مقتل ابى مخنف.

2ـ براى تفصيل آن ر.ك:«حياة الامام الحسين»،باقر شريف القرشى،ج 3،ص 436،(معطيات الثورة) .

3ـ در اين زمينه‏ها ر.ك:«الانتفاضات الشيعيه»،هاشم معروف الحسنى،«امامان و جنبشهاى مكتبى»،محمد تقى مدرسى.

4ـ كليات اقبال لاهورى،ص .75

فرهنگ عاشورا صفحه‏21

جواد محدثى‏

عاشورا از دیدگاه اهل سنت و بزرگان جهان

نهضت امام حسین(ع)از نادرترین رخدادهایى است كه تفكر انسانها را به خود معطوف داشته و در تاریخ اسلام، ارزش والایى دارد. شهادت حسین بن على(ع)حیات تازه‏اى به اسلام بخشید، خون ها رابه جوش آورد و تن ها را از رخوت خارج ساخت. امام حسین(ع)باحركت قهرمانانه خود، روح مردم مسلمان را زنده کرد .
آنچه امت اسلامى از زمان وقوع این حادثه عظیم تا امروز بر آن‏متفق است، این است كه انقلاب كربلا هیبت و ابهت اسلام را كه به‏علت‏حاكمیت فرمانروایان ضعیف النفس و تحقیر ارزشها و مقدسات‏دینى رو به افول گذارده بود، احیا كرد. حركت امام حسین(ع)،حركتى است مستمر براى همه نسلها و همه عصرها.
بسیاری از بزرگان سیاست و علم درباره عاشورا اظهار نظر کرده اند :
"مَهاتما گاندی" (رهبر استقلال هند): من زندگی امام حسین(ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خواندم و توجّه كافی به صفحات كربلا نمودم . بر من روشن است كه اگر هندوستان بخواهد یك كشور پیروز گردد، باید از سرمشق امام حسین(ع) پیروی كند.
"محمّد علی جناح" (بنیانگذار جمهوری اسلامی پاكستان): هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر ازآنكه امام حسین(ع) ازلحاظ فداكاری و تهوّر نشان داد، درعالم پیدا نمی شود. به عقیده من تمام مسلمین باید ازسرمشق این شهیدی كه خود را در سرزمین عراق قربانی كرد، پیروی نمایند.
"چارْلز دیكنْز" (نویسنده معروف انگلیسی):اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمیدم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حكم می نماید كه او فقط به خاطر اسلام، فداكاری خویش را انجام داد.
"توماس كارْلایل" (فیلسوف و مورخ انگلیسی): بهترین درسی كه از تراژدی كربلا می گیریم، این است كه حسین(ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. تفوّق عددی در جایی كه حق با باطل روبرو می شود و پیروزی حسین(ع) با وجود اقلّیتی كه داشت، باعث شگفتی من است.
"ادوارد براوْن" (مستشرق معروف انگلیسی) :آیا قلبی پیدا می شود كه وقتی درباره كربلا سخن می شنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتّی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاكی روحی را كه در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت، انكار كنند.
"فِرْدریك جیمس" : درس امام حسین(ع) و هر قهرمان شهید دیگری این است كه در دنیا اصول ابدی وجود دارد كه تغییر ناپذیرند . همچنین می رساند هر گاه كسی برای این صفات مقاومت كند و در راه آن پافشاری نماید، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند.
"ل. م.بوید" : طی قرون، افراد بشر همیشه جرأت و پردلی و عظمت روح، بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته اند و در همین هاست كه آزادی و عدالت هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام حسین(ع).
"واشنگتن ایروینگ" (مورخ مشهور آمریكایی) : برای امام حسین(ع) ممكن بود كه زندگی خود را با تسلیم شدن در برابر اراده یزید نجات بخشد، لیكن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمی دادكه او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشك و در ریگ های تفتیده، روح حسین(ع) فناناپذیر است.
این انقلاب تنها انقلابى است كه اگر كلیه صحنه‏هایش چنان كه ‏بوده، تصویر شود، هیچ كس نمى‏تواند از بروز احساسها و عواطف‏فطرى‏اش جلوگیرى كند; زیرا این فاجعه به قول شافعى دنیا را لرزانده و نزدیك است قله كوه ها را آب كند.
"شوكانى" در كتاب «نیل الاوطار» در رد بعضى از سخنوران دربارى مى‏گوید: به تحقیق، عده‏اى از اهل‏علم افراط ورزیده، چنان حكم كردند كه حسین(ع)نوه پیامبر كه خداوند از او راضى باشد، نافرمانى‏یك آدم دائم الخمر را كرده و حرمت‏شریعت‏یزید بن معاویه را هتك‏كرده است. خداوند لعنتشان كند، چه سخنان عجیبى كه از شنیدن‏آنها مو بر بدن انسان راست مى‏گردد.
"تفتازانى" در كتاب «شرح العقاید» مى‏نویسد:حقیقت این است كه رضایت‏یزید به قتل حسین(ع)و شاد شدن اوبدان خبر و اهانت كردنش به اهل‏بیت پیامبر(ص)از اخبارى است كه‏در معنى متواتر است; هر چند تفاصیل آن متواتر نیست. درباره‏مقام یزید بلكه درباره ایمان او كه لعنت‏خدا بر او و یارانش‏باد، توافقى نداریم.
"جاحظ" مى‏گوید: منكراتى كه یزید انجام داد، یعنى قتل حسین(ع)وبه اسارت گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدینه و منهدم‏ساختن كعبه، همه اینها بر فسق و قساوت و كینه و نفاق و خروج ازایمان او دلالت مى‏كند.
بنابراین، یزید فاسق و ملعون است و كسى كه از لعن او جلوگیرى‏كند نیز ملعون است.
"ابن حجر هیثمى مكى" در كتاب «الصواعق المحرقه‏» مى‏نویسد: پسرامام حنبل در مورد لعن یزید از وى پرسید. احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود كسى كه خداوند او را در قرآن لعن كرده است؟
آنجا كه مى‏فرماید: «فصل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم‏اولئك الذین لعنهم‏الله‏» و چه مفاسدى و قطع رحمى از آنچه یزیدانجام داد، بالاتر است؟!
"عبدالرزاق مقرم "در كتاب «مقتل الحسین‏» مى‏گوید: به تحقیق‏گروهى از علما از جمله قاضى ابوعلى و حافظ ابن الجوزى وتفتازانى و سیوطى در مورد كفر یزید نظر قطعى داده‏اند و باصداقت تمام لعن او را جایز شمرده‏اند.

مولف كتاب «شذرات الذهب‏» مى‏نویسد: در مورد لعن یزید، "احمدبن حنبل" دو قول دارد كه در یكى تلویح و در دیگرى تصریح به لعن‏او مى‏كند. "مالك" و "ابوحنیفه" نیز هر كدام هم‏تلویحا و هم تصریحا یزید را لعنت كرده‏اند و به راستى چرا این‏گونه نباشد و حال‏آنكه او فردى قمار باز و دائم الخمر بود.
شیخ "محمد عبده" مى‏گوید: هنگامى كه در دنیا حكومت عادلى وجود دارد كه هدف آن اقامه شرع و حدود الهى است و در برابر آن‏حكومتى ستمگر است كه مى‏خواهد حكومت عدل را تعطیل كند، بر هرفرد مسلمانى كمك كردن به حكومت عدل واجب است و از همین باب است ‏انقلاب امام حسین كه در برابر حكومت‏یزید كه خدا او را خواركند، ایستاد.
از "سبط بن جوزى" در مورد لعن یزید پرسیده شد. او در جواب گفت: احمد حنبل لعن او را تجویز كرده است، ما نیز به خاطر جنایاتى‏كه درباره پسر دختر رسول خدا مرتكب شد، او را دوست نداریم واگر كسى به این حد راضى نمى‏شود، ما هم مى‏گوییم اصل، لعنت كردن‏یزید است.

عاشورا روز فدا کردن عزیــزان برای احیای دین

زنان قهرمان كربلا

لوه برجسته ديگر ياران ابى عبدالله(ع) اين است كه حضرت, بانوان فداكارى از بنى هاشم و غير آنها را در زمره ياران وفادار خويش داشت تا بانوان نيز بدانند كه

مى توانند افتخار ((انصارالله)) شدن, ((انصارالحسين)) شدن را داشته باشند

در رإس اينان ((زينب)) شير زن قهرمان كربلا است. قلم از توصيف اين بزرگ انسان تاريخ بشريت عاجز است تنها مى توان اين را گفت كه: او فاطمه ثانى است.

زن مگو مرد آفرين روزگار

زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

زن مگو خاك درش نقش جبين

زن مگو دست خدا در آستين

ادامه نوشته

تاسوعای حسینی

روز تاسوعا روزیست که شمر بن ذى الجوشن با نامه ابن زیاد در باب قتل امام حسین علیه السلام وارد کربلا شد.
ابن سعد بر حسب آن نامه ، مهیاى قتل آنحضرت شد. لاجرم وقت عصر بود که لشکر خود را بانگ زد که : یا خیل الله ارکبى و بالجنة ابشرى .

جنود نامسعود او سوار شد ورو به سپاه سید الشهداء آوردند در حالیکه آن حضرت در پیش خیمه ، شمشیر خود را در بر گرفته بود و سر بزانو نهاده بود و بخواب رفته بود. جناب زینب چون هیاهوى لشکر را شنید، بنزد برادر دوید، عرض کرد:

ادامه نوشته

ســـردار شهید شـــوشـــتــری



نورعلی شوشتری در روستای سر ولایت ۱۳۲۷ شهرستان نیشابور یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در انفجار انتحاری در پیشین کشته شد. او در زمان این ترور جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه بود
سردار شوشتري که افتخار همرزمي شهيدان بزرگواري همچون شهيد باکري و شهيد برونسي را در کارنامه زرين خود دارد در اکثر عمليات ها با مسئوليت هاي مختلف به ويژه فرماندهي محورهاي عملياتي حضوري فعال داشت که هفت بار جراحت شديد و تحمل رنج و درد ناشي از آن ماحصل اين حضور فعال و مخلصانه بود و بدين ترتيب افتخار جانبازي را چون برگ زرين ديگري براي کتاب زندگي سراسر مجاهدت او به ارمغان آورد.
ادامه نوشته

10 آذر سالروز شهادت سید حسن مدرس و روز مجلس

 

فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سیدحسن مدرس یكى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیع بشمار مى رود كه زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وى  براى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند. همان گونه بود كه مى گفت و همانطور گفت كه مى بود. سرانجام به موجب آنكه با عزمى راسخ چون كوهى استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گرى استعمارگران را افشا نمود جنایتكاران وى را به ربذه خواف تبعید نمودند و در كنج عزلت و غریبى این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند.

این نوشتار اشاره اى كوتاه به زندگى ابرمردى است كه بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش كشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیر واداشت . اگر ما به ذكر نامش مىردازیم و خاطره اش را ارج مى نهیم بدان علت است كه وى پارسایى پایدار و بزرگوارى ثابت قدم بود كه لحظه اى با استبداد و استعمار سازش نكرد و در تمامى مدت عمرش ساده زیستى ، تواضع ، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبى را شیوه زندگى خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، كمالات معنوى را كسب كرد.

ولادت و تحصیلات:

شهید سیدحسن مدرس بر حسب اسناد تاریخى و نسب نامه اى كه حضرت آیه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تنظیم نموده از سادات طباطبایى زواره است كه نسبش پس از سى و یك پشت به حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام مى رسد. یكى از طوایفى كه مدرس گل سرسبد آن به شمار مى رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهكده ییلاقى ((سرابه )) اقامت داشتند. سید اسماعیل طباطبائى (پدر شهید مدرس ) كه از این طایفه محسوب مى گشت و در روستاى مزبور به تبلیغات دینى و انجام امور شرعى مردم مشغول بود، براى آنكه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره اى قطع نكند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندى را تجدید و تقویت كرده ، سنت حسنه صله ارحام را احیا كند. بدین علت نامبرده دختر سیدكاظم سالار را كه خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایى زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد. ثمره این پیوند با میمنت فرزندى بود كه به سال 1278 ق . چون چشمه اى پاك در كویر زواره جوشید. پدر وى را حسن نامید. همان كسى كه مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هایى نوشیدند. پدرش غالبا در ((سرابه )) به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بسر مى بردند تا آنكه حادثه اى (1) موجب شد كه پدر فرزندش را كه شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش میرعبدالباقى ببرد و محله فضل آباد این شهر را به عنوان محل سكونت خویش برگزیند. این در حالى بود كه میرعبدالباقى قبلا از زواره به قمشه مهاجرت كرده و در این شهر به فعالیتهاى علمى و تبلیغى مشغول بود.(2)

ادامه نوشته

ویژگی های اخلاقی اباعبداالله الحسین


بخشنده و بزرگوار
 

1 - روزى يك اعرابى نزد امام حسين آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله من پرداخت ديه ‏اى كامل را ضمانت كرده‏ ام امّا از اداى آن ‏ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترين مردم، آن را تقاضا می‏كنم و از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده ‏تر نيافتم.
پس امام حسين به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مى‏كنم ‏اگر يكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن ديه را به تو میدهم و اگر دو پرسش ‏را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مى‏پردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ‏ گفتى تمام مالى را كه مى‏خواهى به تو مى‏دهم".
اعرابى عرض كرد: آيا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون‏ منى مى‏خواهد بپرسد؟
حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه مى‏فرمود.معروف به اندازه معرفت است".
اعرابى عرض كرد: آنچه مى‏خواهى بپرس اگر پاسخ دادم (كه هيچ) و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.
امام عليه السلام پرسيد: "برترين اعمال چيست؟"
اعرابى گفت: ايمان به خدا.
حضرت سؤال كرد: "راه رهايى از نيستى و نابودى چيست؟"
اعراى گفت: اعتماد به خداوند.
امام حسين پرسيد: "زينت دهنده انسان چيست؟"
اعرابى گفت: علم همراه با حلم.
امام پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.
حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".
حضرت پرسيد: "اگر اين نشد؟"
اعرابى گفت: در اين صورت صاعقه‏اى از آسمان بر او فرود آيد و بسوزاندش كه او سزاوار آن است.
آن‏حضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار را میخواند: - چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، بر مردم ببخش
آنگاه امام حسين ‏عليه السلام خنديد و كيسه‏اى كه در آن هزار دينار بود، به او داد و انگشترى خود را كه نگين آن به دويست درهم مى‏ارزيد، بدو بخشيد و فرمود: "اى اعرابى اين طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."
اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا نهد."(1)
2 - انس بن مالك گويد: پيش امام حسين ‏عليه السلام بودم كه كنيز آن‏حضرت ‏داخل شد و در حالى كه دسته ‏اى گل براى آن‏ حضرت آورده بود، به وى‏ سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد كردم".
عرض كردم: او به شما با دسته‏اى گل سلام كرد. اين امر براى آن كنيز چندان مهم نبود كه آزادش كردى؟!
فرمود: "خداوند ما را چنين ادب آموخته است. او فرمود: "چون به‏شما تحيّت فرستادند شما نيز تحيّتى بهتر از آن يا همانند آن بفرستيد".بهتر از تحيّت اين زن، آزاد كردنش بود".(2)

ياور ضعيفان‏
 

اين صفت در حقيقت به مثابه شاخه‏اى از صفات پسنديده بخشش ‏و كرم آن‏حضرت است. زيرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاك و والابرسد نسبت به ديگران مهر مى‏ورزد همچنان كه ابر بر زمين و خورشيد برديگر ستارگان مهربانى و محبّت مى‏بخشد.
1 - پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن‏ حضرت زخمى عميق مشاهده‏كردند. به نظر مى‏رسيد كه اين زخم در اثر ضربت چند شمشير بر شانه ‏آن‏ حضرت پيدا شده است. كسانى كه اين زخم را ديدند دريافتند كه اين، زخمى عادى نيست. از امام سجادعليه السلام در اين باره پرسش كردند. آن‏حضرت ‏پاسخ داد: "اين زخم در اثر حمل توبره‏اى بود كه حسين ‏عليه السلام آن را بردوش مى‏گرفت و به منزل بيوه زنان و يتيمان و بيچارگان مى‏برد".(3)
3 - آن‏حضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار رامى‏خواند:
- چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، بر مردم ببخش.
- پس بخشش، نابود كننده آن نعمت هاى رسيده نيست و بخل نمى‏تواند آن نعمتهاى از دست رفته را نگاه دارد.
در حقيقت او پيش از آنكه گوينده خصال نيك باشد، عامل بدان هابود. داستان زير از همين ويژگى امام حسين‏عليه السلام حكايت مى‏كند.

شجاعت و دلاورى‏
 

ما شيعيان بر اين باوريم كه ائمه معصوم ‏عليهم السلام به قلّه همه كمالات ‏انسانى رسيده و در رسيدن به هر كمالى از همگان گوى سبقت ربوده بودند.امّا شرايط خاصّ‏ اجتماعى كه هر يك از ائمه‏ عليهم السلام در آن به سر مى‏برده‏اند، موجب مى‏شده تا صفتى مخصوص به همان اوضاع و شرايط در آن نمود بيشترى پيدا كند.
بنابر اين مى‏توان گفت كه هر كدام از آنان صفتى متفاوت‏از ديگرى داشته‏اند. صفت برجسته امام حسين‏عليه السلام، كه وى را از ديگر ائمه متمايز ساخته، همانا شجاعت و دلاورى آن‏حضرت است.
هر گاه انسان واقعه كربلا را با آن صحنه‏هاى شگفت انگيز به خاطرمى‏آورد صحنه‏هايى كه در آنها خون با اشك و بردبارى با مروّت و همدلى‏با فداكارى آميخته بود، چهره قهرمان يكى از دلير مردان اين ميدان يعنى‏حسين بن على‏عليه السلام در شكوهمندترين و درخشانترين شكل خود نمايان‏مى‏شود به گونه‏اى كه اگر از توانايي‌هاى جنگى آن ‏حضرت كه آن را دست به‏دست و سينه به سينه از پدران خويش به ارث برده بود آگاهى نداشتيم و ياآنكه در اين باره مدارك و اسناد قطعى تاريخى در دست نداشتيم و اگر براين باور و اعتقاد نبوديم كه رهبران معنوى مى‏بايست آيت خلقت ‏و معجزه خداوند باشند، چه بسا در بسيارى از حقايق ثابتى كه عقل و انديشه و ضمير ما در برابر آنها سر تعظيم فرود آورده، گرفتار گمان‏ و ترديد مى‏شديم.
امام حسين‏عليه السلام در واقعه عاشورا در هر مناسبتى به ميدان نبرد گام‏ مى‏نهاد و در ميان تاخت و تاز اسبان براى يافتن جسد صحابى يا هاشمى‏كه شهيد شده بود به جستجوى مى‏پرداخت. و چه بسا تا رسيدن بر سر جسد ياران خود درگيري‌هاى بس خونين ميان او و دشمنانش در مى‏گرفت.
هر يك از اين درگيري‌ها و نبردها، خود يورشى بى همتا و دشوارمحسوب مى‏شد. مصيبت، خود از نيروى انسان و اراده او مى‏كاهد. گرسنگى وتشنگى او را فرسوده و ضعيف مى‏كند و توان او را كاهش مى‏دهدو گرماى شديد خود عامل ديگرى است كه تلاش بيشترى از وى مى‏طلبد.
شكيبايى آن است كه انسان در سخت ترين شرايط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بى‏گمان امام در روز عاشورا در دشوارترين وسخت‏ترين ‏حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پايدارى كرده است. امّا با اين ‏همه آن‏حضرت شكيبايى ورزيد، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دليرانه و قدرت اراده و عزم پولادين وى به شگفت آمدند
تمام اين موارد، در روز عاشورا براى امام حسين به وجود آمده بود. امّابا اين حال او نيم زرهى در بركرده بود و با يورش‌هاى شجاعانه خويش بردشمن درنده خوى مى‏تاخت. همچون صاعقه‏اى بود كه چون فرود مى‏آمد،دلاوران سپاه دشمن را مانند برگ درخت، در اطراف خود به خاك‏وخون مى‏نشاند.
يكى از كسانى كه در صحنه عاشورا حضور داشت، مى‏گفت:
"هيچ كس را دليرتر از حسين نديدم. چون يورش مى‏آورد، دشمنان‏ مانند حيوان ضعيفى كه از پيش روى شير مى‏گريزد، از مقابل او مى‏گريختند. بعلاوه اينكه فصيح‏تر از ايشان كسى وجود نداشت".
عقاد در اين باره مى‏نويسد: "در ميان نوع انسان هيچ كس دلدارتر ازحسين‏عليه السلام در روز عاشورا يافت نمى‏شود."(4)

بردبار حكيم:
 

1 - شكيبايى آن است كه انسان در سخت ترين شرايط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بى‏گمان امام در روز عاشورا در دشوارترين وسخت‏ترين ‏حالتى بوده كه انسان در برابر ظلم و ستم پايدارى كرده است. امّا با اين ‏همه آن‏حضرت شكيبايى ورزيد، آن گونه كه حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دليرانه و قدرت اراده و عزم پولادين وى به شگفت آمدند.
2 - يكى از خادمان آن‏حضرت مرتكب عملى شد كه بر وى مجازات‏ لازم بود. امام دستور داد او را حد بزنند. خادم گفت: مولاى من(وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ )(و آنهايى كه خشم و غضب خود فرو نشانند) امام ‏فرمود: رهايش كنيد. خادم گفت: (وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ) (و از بدى مردم‏ در گذرند) امام فرمود: از تو گذشتم. خادم گفت:
(وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ)(و خداوند نيكو كاران را دوست مى‏دارد) امام فرمود: "تو در راه خدا آزادى و دو برابر مبلغى كه پيش از اين به تو مى‏دادم، به تو خواهم داد".(5)

پي‌نوشت‌ها:
 

1 - اعيان الشيعه - سيّد محسن امين، ص‏40 - 29.
2 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد.
3 - اعيان الشيعة، ج‏4، ص‏132.
4 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد، ص‏46.
5 - الفصول المهمّة، ص‏159.

منبع: هدايتگران راه نور؛ زندگانى امام حسين ‏عليه السلام آية الله سيد محمد تقى مدرسى؛ مترجم : محمد صادق شريعت

برخورد امام حسین (ع)  با حر بن یزید ریاحی

شهید والا قدر عاشورا.

حر از خاندانهای معروف عراق و از رؤسای کوفیان بود. به درخواست ابن زیاد، برای مبارزه با حسین «علیه السلام» فراخوانده شد و به سرکردگی هزار سوار برگزیده گشت .گفته‏اند وقتی از دار الأماره کوفه، با مأموریت بستن راه بر امام حسین « علیه السلام » بیرون آمد، ندایی شنید که: ای حر! مژده باد تو را بهشت... (1) در منزل «قصر بنی مقاتل» یا «شراف» ، راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت به سوی کوفه شد.کاروان حسینی را همراهی کرد تا به کربلا رسیدند و امام در آنجا فرود آمد .حر وقتی فهمید کار جنگ با حسین بن علی «علیه السلام» جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین « علیه السلام » و جبهه حق پیوست.توبه کنان کنار خیمه‏های امام آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن میدان طلبید.این انتخاب شگفت و برگزیدن راه بهشت بر دوزخ، از حر، چهره‏ای دوست داشتنی و قهرمان ساخت.حر با اذن امام به میدان رفت و در خطابه‏ای مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین « علیه السلام » توبیخ کرد.چیزی نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تأثیر قرار داده از جنگ با سید الشهدا منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار داد.نزد امام بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجز خوانی، به مبارزه پرداخت و پس از نبردی دلیرانه به شهادت رسید.رجز او چنین بود:
انی انا الحر و مأوی الضیف
اضرب فی اعناقکم بالسیف
عن خیر من حل بأرض الخیف
اضربکم و لا أری من حیف (2)
که حاکی از شجاعت او در شمشیر زنی در دفاع از سید الشهدا و حق دانستن این راه بود.حسین بن علی «ع» بر بالین حر حضور یافت و خطاب به آن شهید، فرمود: تو همانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته است، حر و آزاده‏ای، آزاد در دنیا و سعادتمند در آخرت! «انت الحر کما سمتک أمک، و انت الحر فی الدنیا و انت الحر فی الآخرة» و دست بر چهره‏اش کشید. (3) امام حسین « علیه السلام » با دستمالی سر حر را بست.پس از عاشورا بنی تمیم او را در فاصله یک میلی از امام حسین « علیه السلام » دفن کردند، همانجا که قبر کنونی اوست، بیرون کربلا در جایی که در قدیم به آن «نواویس» می‏گفته‏اند. (4) نقل است شاه اسماعیل صفوی قبر حر را گشود و پیکرش را سالم یافت، چون خواست پارچه‏ای را که بر سرش بسته بود باز کند، خون جاری شد و دوباره آن را بستند، آنگاه بر قبرش قبه‏ای ساختند. (5)
سرگذشتهای مربوط به حر و نقش او در حادثه کربلا، از نخستین بر خوردش با کاروان سید الشهدا، سپس توبه‏اش و پیوستن به جبهه حق و شهادت در رکاب سالار شهیدان، در همه مقتلها و کتابهای تاریخ عاشورا نگاشته شده است و توبه او شاخص‏ترین بخش نورانی زندگی اوست.

پي نوشت :

1 ـ قاموس الرجال، ج 3، ص 103، امالی صدوق، ص .131
2 ـ بحار الأنوار، ج 45، ص .14
3 ـ همان.
4 ـ الحسین فی طریقه الی الشهادة، ص .97

5 ـ سفینة البحار، ج 1، ص 242 به نقل از انوار نعمانیه، سید نعمت الله جزایری.


نویسنده : جواد محدثی

دیدگاه اهل سنت در مورد عاشورا


نظریه اول :
 

دیدگاه منفعت محور (1) یکی از نخستین واکنش های اهل سنت که از همان آغاز حرکت سیدالشهدا از مدینه شروع شد و در جریان حضور آن حضرت در مکه به اوج خود رسید و در طول مسیر وی به سوی کربلا تداوم یافت، توصیه بزرگان اهل سنت به آن بزرگوار مبنی بر ترک انقلاب در برابر نظام یزیدی ، به دلیل مساعد نبودن شرایط بود. آنان پس از آگاهی از مخالفت امام با بیعت یزید بن معاویه و اقدام آن به خروج از مدینه با مقدمات و برخورد با امام ، بر این نکته پای فشردند که شرایط برای قیام و برانداختن حکومت امویان و پی افکندن نظام اسلامی و مردمی آماده نیست و مردم کوفه ، پایداری و تعهد مداری لازم را برای یاری شما و انجام این فریضه مهم ندارد .یکی از نخستین افرادی که در مسیر امام حسین (ع) با آن حضرت مواجه شده ، زبان به مشورت گشود عبدالله بن مطیع بود که پس از دیدار با امام برای آگاهی از قصد او ، چنین گفت : فدایت شوم . . . هرگاه مکه رسیدی ، هرگز قصد کوفه نکن ، زیرا این شهر نامیمون است و در آنجا بود که پدرت کشته شد و برادرت خوار گردید و به نیرنگ گرفتار شد.ملازم حرم (مکه) باش شما سرور عرب هستی و هیچ فردی از اهل حجاز با شما قابل مقایسه نیست . مردم از هر طرف به سویت جذب می شوند . اگر شما را بکشند ، بعد از شما همگان در معرض خطر قرار میگیریم . این جملات دو مطلب را بیان می کند :
الف شرایط کنونی به طور عموم و اوضاع کوفه و گذشته مردم آن شهر به خصوص ، و سرنوشت امام علی و امام حسن می آموزد که زمینه برای انقلاب و قیام آماده نیست و نباید به یاری مردم کوفه و دعوت آنان دل بست و نمی توان با وعده های آنان قیام کرد.
ب شرایط حجاز بهتر از کوفه است ، دست کم حضور و التزام در مکه و حرم امن الهی ، برای محفوظ ماندن آن حضرت بهتر است . پس اگر بناست آن حضرت جای امنی برای حفظ جانش بجوید ، پناه جستن به کعبه بهتر از مناطق دیگر است از نصایح این افراد به روشنی به دست می آید که افراد یاد شده ، تنها فلسفه نهضت حسینی را در دستیابی به قدرت و بر انداختن یزید از حاکمیت دانسته اند .از این نظر ، به وعده و عُده مردم کوفه و گذشته آنان پرداخته اند و با نظر داشت سابقه کوفیان و کارنامه آن قوم در مورد امام علی و امام حسن و مقایسه پایداری و توانایی آنان با مردم شام و قدرت یزید ، امام را از این اقدام منع و انقلاب حسینی را ناموفق و شکست پذیر پیش بینی کردند . ابوبکر ابن عربی از گفته های این گونه افراد چون بن عمر و بن عباس چنین برداشت کرده است و ضمن اتخاذ موضع جانب دارانه به نفع یزید چنین می افزاید : اگر حسین بن علی بزرگ و بزرگزاده این امت و شریف ترین شخص ، فرزند شریف ترین فرد است ، به امور خانه ، زراعت و دام خود می پرداخت ، به جا می نمود.هرچند مردم حتی بن عمر و بن عباس به او مراجعه کرده ، برای قیام از او دعوت می نمودند ، توجهی بدانان نمی کرد، بلکه مردم را بدانچه پیامبر هشدار داده بود ، متوجه می ساخت و آنچه درباره برادرش فرموده بود و می دید تأمل کرده ، عبرت می گرفت که خلافت از دست برادرش با همه لشکریان زمین و بزرگان مردم که خواستار و هوادارش بودند ، خارج گردید ، چگونه برای او میسر می گردد ، در حالی که بزرگان او را از نهی کرده و باز می داشتند

ادامه نوشته

چند حدیث گوهربار از امام حسین ( ع )

فَإنی لا أَرَی المَوتَ إلَّا السَّعادَةَ وَ الحَیاة مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرماًی
به درستی که من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمکاران را جز محنت نمی دانم.

(تحف العقول ، ص 245)


إنَّ شیعَتَنا مَن سَلِمَت قُلوبُهُم مِن کلِّ غِشٍّ وَغِلٍّ وَدَغَلٍ
بی‏ گمان شیعیان ما، دل‏هایشان از هر خیانت، کینه، و فریبکارى پاک است.

(بحارالأنوار، ج 68، ص 156 )


يَظهَرُ اللَّهُ قائِمَنا فَيَنتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ
خداوند قائم ما را از پس پرده غیبت بیرون مى‏آورد و آن‏گاه او از ستم‏گران انتقام مى‏گیرد

إثباة الهداة ، ج 7 ، ص 138


أنَا قَتیلُ العَبَرَةِ لايَذكُرُنی مُؤمِنٌ إلّا استَعبَرَ
من کشته اشکم ؛ هر مؤمنى مرا یاد کند ، اشکش روان شود

کامل الزیارات ، ص 215


مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ
کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود .

بحارالانوار،ج78،ص120


اَللّهُمَّ لا تَستَدرِجنى بِالاِحسانِ وَ لا تُؤَدِّبنى بِالبَلاءِ ؛
خدایا! با غرق کردن من در ناز و نعمت، مرا به پرتگاه عذاب خویش مَکشان و با بلایا (گرفتارى ‏ها) ادبم مکن.

الدُّرًّةُ البَاهرة من الأصدَاف الطّاهِرة

دوم محرم الحرام سالروز ورود کاروان امام حسین (ع) به نینوا


مسلم‌بن عقيل(ع) پس از وصول اطمينان از صداقت كوفيان، نامه‌ای برای امام حسين(ع) نوشت و آن حضرت را به كوفه دعوت كرد و امام حسين(ع) در روز هشتم ذی‌الحجه سال 60 قمری به همراه خانواده، فاميلان و ياران خود عازم كوفه شد.

اما در بين راه، در توقف‌گاه «زرود»، خبر شكست قيام شيعيان كوفه و شهادت مظلومانه مسلم‌بن عقيل(ع) به دست مزدوران عبيدالله‌بن زياد را دريافت كرد، با اين حال، به حركت اعتراضی خويش به سوی عراق ادامه داد، ولی پس از گذشتن از توقف‌گاه «شراف»، با سپاه يك هزار نفری عبيدالله‌بن زياد، به فرماندهی حربن يزيد تميمی روبرو شد.

ادامه نوشته

بسیج در کلام امام خمینی (ره ) و امام خامنه ای ( دامه برکاته )

بسيج در كلام حضرت امام(ره)
1 – بسيج لشگر مخلص خداست.
«صحيفه نور جلد 21 صفحه 52، 2/9/67»
2 – بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پر ثمري است كه شكوفه‌هاي آن بوي بهار و طراوت يقين و حديث عشق را مي‌دهد
«صحيفه نور جلد 21 صفحه 52، 2/9/67»
3 – بسيج ميقات پا برهنگان و معراج انديشه پاك اسلامي‌است.
«صحيفه نور جلد 21 صفحه 52، 2/9/67»
4 – بسيج مدرسه عشق و مكتب شاهدان گمنامي‌است كه پيروانش بر گلدسته‌هاي رفيع آن اذان شهادت و رشادت سروده‌اند.
«صحيفه نور جلد 21 صفحه 52، 2/9/67»
5 – تشكيل بسيج در نظام جمهوري اسلامي‌ايران يقيناً از بركات والطاف جليه خداي تعالي بود.
«صحيفه نور جلد 21 صفحه 52، 2/9/67»
6 – من همواره به خلوص وصفاي بسيجيان غبطه مي‌خورم.
«صحيفه نور جلد 21 صفحه 52، 2/9/67»
7 – اگر بر كشور نواي دلنشين تفكر بسيجي طنين اندازدچشم طمع دشمنان و جهانخوران از آن دور خواهد گرديد.
«صحيفه نور جلد 21 صفحه 52، 2/9/67»
8 – در اين دنيا افتخارم اين است كه خود بسيجي‌ام.
«صحيفه نور جلد 21 صفحه 52، 2/9/67»
9 – بسيج بايد مثل گذشته و باقدرت و اطمينان خاطر به كار خود ادامه دهد.
«صحيفه نور جلد 21 صفحه 52 و 53، 2/9/67»
10 – بسيج تنها منحصر به ايران اسلامي‌نيست .بايد هسته‌هاي مقاومت را در تمامي‌جهان بوجود آورد.
«صحيفه نور جلد 21 صفحه53»
11 – بسيج بايد عمومي‌باشد.
«پيام انقلاب شماره 201 صفحه 20»
12 – من اميدوارم كه اين بسيج عمومي‌اسلامي،الگو براي تمام مستضعفين جهان وملتهاي مسلمان عالم باشد.
«پيام انقلاب شماره 201 صفحه 20»
13 – قضيه بسيج همان مسئله ايست كه در صدر اسلام بوده استو اين مسئله جديدي نيست.
«پيام انقلاب شماره 201 صفحه 20»
14 – رحمت وبركات خداوند بزرگ بر بسيج مستضعفان كه به حق پشتوانه انقلاب اسلامي‌است.
«پيام انقلاب شماره 201 صفحه 20»

بسيج در كلام مقام معظم رهبري
1 – بسيج تنها تا آن روز پيروز است كه در يك دست بسيجي قرآن و در دست ديگرش سلاح باشد.
«پيام صفحه 162»
2 - بسيج بايد با همان روحيه وشور و قدرت دوران جنگ باقي بماند.
«حديث ولايت جلد 2 صفحه 177»
3 – حفظ بسيج بعنوان سرمايه عظيم وارزشمند انقلاب اسلامي‌يك تكليف است.
«روزنامه جمهوري اسلامي‌1/9/69»
4 - باري استمرار راه امام (ره) روحيه بسيجي بايددر همه جا گسترش يابد.
«روزنامه جمهوري اسلامي‌1/9/69»
5 – بسيج بهترين مدافع اسلام وانقلاب است.
«روزنامه جمهوري اسلامي‌1/9/69»
6 – بسيج عامل درجه اول دفاع از كشوراست.
«روزنامه جمهوري اسلامي‌1/9/69»
7 – ارتش بيست ميليوني براي حفظ شيرين‌ترين ميوه تاريخ اين ملت تشكيل شد.
«روزنامه جمهوري اسلامي‌10/9/69»
8 – فراگير شدن فرهنگ بسيجي انقلاب را بيمه خواهد كرد.
«روزنامه جمهوري اسلامي‌3/9/69»
9 – بسيج بايد مطيع مسجد،حامي‌مسجد،عامل به قرآن و حافظ قرآن باشد.
«پيام صفحه 162»
10 – بسيجيان جوان ، گلهاي بوستان انقلاب ، نيروي حياتبخش انقلاب و مايه اميد ودلگرمي‌ملت و رهبر انقلابند.
«پيام صفحه 162»

5 اذر ماه سالروز تشکیل بسیج مستضعفین به دستور امام خمینی ( ره )

« بسیج لشگر مخلص خداست كه دفتر تشكیل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضاء نموده اند».
امام خمینی
پنجم آذر ماه سال روز تشكیل نهاد بسیج به فرمان حضرت امام خمینی (ره) است و همین ایام بهانه ای شد تا بار دیگر نظری بیندازیم به نقش مسؤولیت های سنگین این نهاد كه محدوده آن را همه كسانی تشكیل می دهند كه دل در گرو تحقق اهداف و آرمان های بلند امام راحل(ره) و عملی شدن شعارهای نجات بخش انقلاب اسلامی دارند و در هر زمان با درك شرایط و موقعیت انقلاب و كشور از هیچ گونه خدمت و یاری رسانی به نظام و كشور دریغ نمی ورزند.

به راستی كه بسیج و گرامی داشت مقام و جایگاه آن با برگزاری سمینارها و یا تعارفات معمولی در حالی كه هیچ تلاشی برای به فعلیت رساندن نیروی عظیم نهفته در وجود بسیجیان صورت نگیرد راهی به جایی نخواهد برد.

حیثیت امروز نظام، تا حد زیادی مدیون بسیج و حضور همه جانبه مردم در آن بوده است، حتی تصاحب قدرت جهانی اسلامی با بسیج همه جانبه و فراگیر در جهان میسر خواهد بود به گفته امام راحل، این امر شدنی است و باید به دنبال تحقق یافتن آن بود.

بسیج چیست و بسیجی كیست؟
اگر بخواهیم مفهوم بسیج و بسیجی را در ادبیات انقلاب اسلامی جستجو كنیم، چاره ای جز بیان مراد حضرت امام (ره) از بسیج و بسیجی نداریم. در اندیشه امام(ره) بسیج نهادی است اجتماعی با ابعاد متعدد. در این نگرش بسیج دیگر صرفاً سازمانی نظامی نیست كه فقط در زمان جنگ و برای دفاع در مقابل دشمن شكل گرفته باشد، بلكه نهادی است وسیع و پاسخگوی نیازهای اساسی و حیاتی جامعه و با اجزای دیگر نظام، چنان هماهنگی و پیوند دارد كه انفصال آن جز با انحلال جامعه اسلامی متصور نیست.

بسیج در صورتی می تواند نهادی جامع و شامل جهات متعدد و پایدار شناخته شود كه نیازهای دایمی و باورها و ارزش های فرهنگی پدید آورنده آن به روشنی تعریف شوند، این نیازها ممكن است اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و یا نظامی باشند.

به فرموده امام(ره) « بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پر ثمری است كه شكوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد، بسیج مدرسه عشق و مكتب شاهدان و شهیدان گمنامی است كه پیروانش بر گلدسته های رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سر داده اند. بسیج میقات پا برهنگان معراج اندیشه پاك اسلامی است كه تربیت یافتگان آن، نام و نشانی در گمنامی و بی نشانی گرفته اند.»(1)

از دیدگاه امام بسیجی كسی است كه در عمل علاقه خود را به پیشرفت و حفظ و گسترش اقتدار نظام اسلامی و شأن و حیثیت ملت مسلمان نشان دهد. یعنی بسیجی بودن معیار و ملاكی است كه بر اساس آن میزان تعهد اعضای آن به اصول و آرمان های انقلابی سنجیده می شود.

تاریخچه و پیدایش بسیج
از دیدگاه امام(ره) تاریخ و سابقه بسیج به بیداری قوم بنی اسراییل و قیام آن قوم بر ضد ظلم فرعونی به فرمان حضرت موسی علیه السلام و بسیج اصحاب پا برهنه و فقیر صفه در برابر ظلم و غارت اشراف بت پرست مكه، به دعوت رسول اكرم - صلی الله علیه و اله و سلم – و نیز اهتمام ائمه اطهار علیهم السلام. كه نگرش الهی داشتند و به تشویق مردم به هم پیمانی برای حل مسائل سیاسی و كاهش گرفتاری مسلمین باز می گردد.
ادامه نوشته