زندگی شهید جان نثاری ( از زبان خود شهید )
مراجعه
به بسيج داوطلب اعزام گرديدم كه بدليل كمي سن و كوچكي جثه بنده از ثبت نام
و اعزام توسط مسئولين بسيج ممانعت بعمل مي آمد. بنده با تعدادي از دوستان و
همكلاسي كه مشكل بنده را داشتند مجبور شديم براي اداي تكليف و شوق و ذوق
جبهه رفتن ترفندهايي از قبيل دستكاري تاريخ تولد و.. به جبهه ها اعزام
شويم. اعزام ما به جبهه همزمان با شروع عمليات پيروزمندانه بيت المقدس بود و
با پايان يافتن عمليات بيت المقدس به اصفهان بازگشته و جهت شركت در عمليات
رمضان براي مرتبه دوم عازم جبهه شديم. در اعزام اول مسئولين به لحاظ كوچكي
جثه بنده و تعدادي ديگر از دوستان ما را در يك گروهان سازماندهي كردند كه
به عنوان دژبان و امورات تداركاتي كار كنيم ولي خوشبختانه پس از رسيدن به
اهواز ما را اشتباهاً به خط مقدم برده و اولين حضور بنده با دوستان در
مواجهه با دشمن بعثي رقم خورد. در اعزام دوم اين بار به لشكر 14 امام
حسين(عليه السلام) اعزام شديم و بنده كه تجربه اول اعزام خود را بعنوان بي
سيم چي و تك تيرانداز گردان پشت سر گذاشته بودم خود را بعنوان بي سيم چي
معرفي كردم تا شايد در يكي از گردانهاي پياده بروم. در هنگام سازماندهي
برادري خوش سيما و خندان در بين افراد چرخ مي زد و يكي يكي انتخاب مي كرد.
به بنده كه رسيد پرسيد شما بچه كجا هستي؟ و چرا جبهه آمدي و... كه پس از
معرفي خودم او نيز خود را حسن غازي معرفي كرد. اين بار نمي دانم بگويم از
بخت بد و يا طي مسير سرنوشت به جاي گردانهاي پياده سر از توپخانه 120 ميلي
متري لشكر امام حسين
(عليه السلام) درآوردم. حقيقت اينكه در بين بچه هاي جبهه شايع بود كه اينهائي كه توپخانه هستند مي ترسند و عقب جبهه هستند و شهيد و زخمي نمي شوند كه البته با گذشت چند سالي فهميدم كه بود و نبود توپخانه در جبهه ها چقدر تأثير در عمليات ها مي گذارد و آن حرفهايي كه مي زدند از روي بي اطلاعي افراد بود. به هر حال با گذشت زمان به ادامه خدمت در توپخانه اشتياق بيشتر پيدا كردم. آن روزهايش مثل همين الان بسيجي بودن افتخار بود
شهيد جان نثاري فرمانده گروه موشكي 15 خرداد 1390بود كه در عمليات اخير نيروي زميني سپاه عليه ضدانقلاب در شمال غرب كشور به فيض شهادت نائل آمد. و قبر این شهید گرانقدر در گلزار شهدای اصفهان می باشد
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۰ ساعت 17:9 توسط فدایی رهبر ( بادرود )
|