رابطه فتنه18تیر و محدود كردن دوران رهبری/ نقش فائزه هاشمی در ماجرای18تیر
در مورد وقایع بعد از رحلت
امام (ره) مطلبی را مطرح کرد و در آن جلسه گفت: در خبرگان رهبری برای
جایگزینی امام (ره) مسئله شورایی شدن رهبری مطرح شد و سپس ادامه می دهد: ما
کسی را در حد و قواره امام (ره) نداریم و بیاییم جایگاه ولایت فقیه را
مانند رئیس جمهور که دو دوره چهار سال است و رئیس دستگاه قضایی یا رئیس
صداوسیما که دو دوره پنج سال است، زمانمند کنیم که البته مستنداتی هم ارائه
می کند که چنین مسئله ای آن روز در خبرگان اتفاق افتاده است.
همچنین در آن جلسه می گویند: ولایت فقیه را ده ساله کنیم تا مجددا بتواند برای یک بار دیگر شرکت کند و نهایتا بتواند 20 سال ولی فقیه شود.
چه زمانی این مطلب را نقل کردند؟
عباسی: چند ماه پس از انتخابات و در نامه های سرگشاده ای که این چند نفر مکرر در فضای سایبری منتشر می کردند و همچنین در وب سایت شخصی خودش -که پیرامون جایگاه ها و مسائل فقهی این قضیه بحث و بررسی می کرد- نیز آن را منتشر کرد و هنوز هم در وب سایت موجود است.
رای گیری برای اینکه ولی فقیه فقط برای 10 سال انتخاب شود
همچنین در آنجا می گوید: در آنجا (مجلس خبرگان) رای آوردیم که ولایت فقیه شورایی نباشد، اما زمانمند باشد و ولی فقیه هر 10 سال یکبار انتخاب شود و تنها دوبار بتواند شرکت کند.» این حرف در سال 1368 گفته شد و جالب اینجاست که این فرد می گوید رای آورده است.
واکنش آیت الله فاضل لنکرانی به زمانبندی برای انتخاب ولی فقیه
آن طور که این فرد نوشته است، مرحوم حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی می گوید: چطور ممکن است فردی که تا دیروز ولی فقیه بوده، از فردا دیگر ولایت نداشته باشد؟! مگر ولایت فقیه زمانمند می شود؟!
مگر اینکه ولی فقیه کسالتی داشته باشد یا حدود را رعایت نکند که خود به خود ساقط می شود، ولی تا زمانی که نه از نظر سلامت جسمی و نه از نظر رعایت حدود مشکلی ندارد، زمانمندی معنا پیدا نمی کند.
با این اشکالی که مرحوم حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی مطرح می کنند، قضایا مجدد به رای گذاشته می شود و درنتیجه آن رای می شکند و قضیه منتفی می شود.
در سال 1368 برای هر ده سال یکبار رفراندوم و رای گیری برای انتخاب ولی فقیه مطرح می شود تا یک ولی فقیه از دو دور بیشتر نتواند انتخاب شود.
به این چهارچوب زمانی دقت کنید! این فرد همه آنچه را که در آنجا (مجلس خبرگان) رخ داده، با شواهد تاریخی و نام بردن از برخی از افراد و مسائلی که در آنجا مطرح شده، آورده است.
10 سال پس از 1368 یعنی درست در سال 1378 حوادث کوی دانشگاه و 10 سال بعد از آن یعنی در سال 1388 ماجرای موسوم به فتنه رقم می خورد.
نتیجه آنکه، تقریبا در پایان هر دوره چهار ساله که مجلس ها جابجا می شوند و درواقع هر هشت سالی که دو دوره یک رئیس جمهور تمام می شود و فرد بعدی انتخاب می شود، یک جابجایی قدرت اتفاق می افتد.
چرا که بالاخره هر رئیس جمهور حدود 3000 مدیر از وزرا، معاونین و مشاورین استانداران تا سفرا و مجموعه معاونین وزرا و مدیران کل وزرا را جابجا می کند.
بنابراین وقتی برای دو دور چهار ساله، کار یک رئیس جمهور تمام می شود و می خواهد برود و رئیس جمهور دیگری بیاید، یک جابجایی قدرت صورت می گیرد که عموما همراه با یک سری مسائل و التهابات در جامعه است.
در زمان تغییر مجلس ها تغییرات مدیریتی معمولا به یک شکل خردتر دیده می شود و در یک سطح کلان تر، این تغییرات در جابجایی دولت ها رقم می خورد.
هر 10 سال یکبار برای کشور شرایطی درست کردند تا انتخاب ولی فقیه را زماندار كنند
در هر 10 سال تقریبا یکبار شرایطی برای کشور درست کردند که ناظر به همین مبحث بوده که باتوجه به سخن آن فرد در مجلس خبرگان مطرح شده است؛ یعنی ولایت فقیه هر 10 سال یکبار به رای گذاشته شود و در خبرگان رهبری یا به هر شکل دیگری، انتخاب شود و فقط هم دو بار بتواند شرکت کند.
به نظر شما طرح چنین مبحثی در جلسه خبرگان با وقایع کوی دانشگاه و فتنه 88 چه ارتباطی دارد؟
عباسی: به نظر نمی رسد این سازوکاری که رخ داده اتفاقی باشد؛ یعنی قضیه ای در مجلس خبرگان مطرح شده و دقیقا در هر دوره 10 ساله یک جریان سازی شده است و یکسری اتفاقاتی رخ داده.
کشور در شرایطی که به سختی سعی می کرد مشکلات خود را در فضای تحریم و تهدید حل کند و خود را جلو ببرد و ویرانی ها و خرابی ها را ترمیم كرده و مشکلاتی که در دوره ی قبل از انقلاب پیش آمده بود و نیز عقب ماندگی های مادی و مالی ای که کشور در دوره ی دفاع مقدس پیدا کرد را جبران كند. این در شرایطی بود كه دقیقا از سال 1359 به بعد کشور در تحریم قرار گرفت.
بنابراین مطرح کردن چنین مسائلی در چنین شرایطی و در چنین امواج چهارساله جابجایی مجلس ها و چهار ساله جابجایی دولت ها و به خصوص هشت ساله جابجایی کل دولت و آمدن یک دولت دیگر و جابجایی قدرت در بخش عظیمی از جابجایی مدیران؛ یعنی دستگاه اجرایی و بعد هم 10 ساله مورد نظرشان در قضایای مسئله رهبری و ولایت فقیه، به نظر اتفاقی نیست.
سناریوی افرادی خاص برای محدود کردن ولی فقیه به مدت 10 سال
چون تا قبل از آنکه این فرد این قضیه را در رسانه ها و فضای سایبر مطرح کند، من این قضیه که چنین اتفاقی در مجلس خبرگان افتاده را نشنیده بودم. اتفاقا چند روز بعد از آنکه دانشجویان این مطلب را به بنده نشان دادند، از برخی دوستان و اندیشمندان حاضر در صحنه فکری کشور، پرسیدم که آیا شما از این ماجرا خبر داشتید و خیلی تعجب کردند و گفتند ما هم بی خبر هستیم.
شواهد حاکی از این است که این قضیه یک سناریو است؛ سناریویی که در صحن خبرگان رهبری آن موقع مطرح شده است که هر 10 سال یکبار ولایت فقیه رای گیری و به اصطلاح طرح موضوع شود؛ لذا به نظر می رسد این سناریو در آن مرحله مطرح و بعدها اجرا شده است.
چقدر در پیشبرد این سناریو توانستند موفق باشند؟
عباسی: هرچند در شکل قانون نبوده و در قانون نیامده بود، اما سعی کردند که اگر نمی شود و نمی توانند آن را در چارچوب قانون مربوط و تغییرات در قانون اساسی و نهایتا در سازوکاری که برای تعیین جانشینی امام راحل(ره) در خبرگان رهبری مدنظر بوده بگنجانند، اما بالاخره آن را با فشار و حرکت های کف خیابانی و گزاره هایی از این دست، چون چانه زنی در بالا و فشار از پایین، در صحنه عملیاتی کنند.
ناظر به یک چنین چارچوب زمانی و اتفاقاتی که افتاده و با توجه به ادعاهایی که عناصر اتاق فکر وقایع 88 بروز دادند، نمی شود این مسئله را دور از ذهن دانست.
چرا فتنه ها در ایران هر 10 سال یکبار رخ می دهد؟!
ما می مانیم با مفهوم کلیدی دو واقعه در دو 10 سال؛ از خواسته حرکت عمدتا دانشجویی و بن مایه ها و جریاناتی که در این قضیه حضور داشته است.
سیر انتخابات ریاست جمهوری 1388، به این وقایع کشید که شبهه انتخاباتی مطرح شد و حق رای دهنده بود که بپرسد رای اش کجاست و سیستم هم باید پاسخ می داد که واقعیت قضیه چیست و حالا باید رای از نو شمرده شود یا موارد دیگر که معمولا مطرح می شود.
کودتا در چارچوب قانون، سازو کاری لو رفته است
اما این نکته که انتخابات را باطل کنید و مواردی از این دست و بعد هم گفته شود که ابطال انتخابات کف خواسته هاست و بعد خواسته های دیگر مطرح شود، الگویی است که در سال های گذشته در کشورهای مختلف پیاده شده بود؛ از انواع انقلاب های رنگی تا انقلاب های موسوم به مخملی و... که البته اینها در واقع کودتا هستند و انقلاب نیستند.
اعمال کردن کودتا در چارچوب های قانونی و عنوان انقلاب بر آن نهادن سازوکار شناخته شده و طرح لورفته ای بود و تن دادن به یکی، موارد بعدی را هم شامل می شد.
این نکته که به این دعوای خانگی که در فضایی آرام قابل حل بود، ماهیتی احساسی بدهند و مردم را به خیابان بکشانند و بعد آرام آرام مطالبات کلیدی تر را مطرح کنند، یک سازوکاری داشت و این قضیه ادامه پیدا کرد و تا دوره ای که دو سه سال از آن گذشته و آرام آرام فضا شفاف می شود، تا مشخص شود که چه اتفاقاتی افتاده است.
آنچه در دو دوره 1378، ماجرای کوی دانشگاه و 1388، ماجرای پس از انتخابات ریاست جمهوری به چشم می خورد، شکل گیری یک طیف اجتماعی بخصوص است که همان طیف، مواجهه با آن مسائل را صورت داد.
اگر بخواهیم به ادبیات فلسفی رایج در تفکر مدرن صحبت کنیم، بین تفکر لیبرالی و تفکر مارکسیستی، یک طبقه بورژوا، یعنی یک طیف اجتماعی بخصوص در این قضایا به عنوان معترض وارد صحنه شدند.
ماجرای کوی دانشگاه در سال 1379 در چه فضایی رخ داد؟
عباسی: بخش اصلی و اساسی کار در سال 1378 دانشجویی بود؛ اما در راستای سیاست ها و مطامع بورژوایی وارد صحنه شدند در حقیقت آوانگارد و پیشانی کار، دانشجویی بود.
کوی دانشگاه تهران و مسائلی که در آن مطرح شد، ظاهرا ماهیتی دانشجویی داشت.
در جریان این ماجرا آقایی به نام سعید امامی مورد اتهام واقع شده و دستگیر می شود؛ وی از عناصری می باشد که در قتل های زنجیره ای درگیر بوده است. این فرد درواقع با تکنیک ها و شیوه های عملیات روانی، دیونمایی می شود.
وقتی در یک مرحله کسی دیونمایی شود و چارچوب هایی این چنینی درموردش مطرح شود، هر آنچه که در دوره های قبلی و مدیریتی اش به او منتسب بوده، منفی تلقی می شود.
از این رو سندی با طبقه بندی محرمانه در اسناد وزارت اطلاعات مبنی بر اینکه هنگامی که این فرد در وزارت اطلاعات، معاون امنیت بوده است و به مسئله آنچه در مطبوعات می آمد، اعتراض داشته است تنظیم می شود؛ غافل از اینکه در وظایف قانونی وزارت اطلاعات، کنکاش ها، بررسی ها، هشدارها و علائمی این چنینی یک دستورالعمل است.
کمااینکه در وزارت بهداشت و درمان نیز وقتی درخصوص تغذیه مردم و آنچه در اغذیه فروشی ها و رستوران ها می گذرد، بررسی می شود، هشدار هایی را اعلام می کنند، که منظور از آن، مخالفت وزارت بهداشت با اصل تغذیه نیست؛ بلکه آنها با نمونه گیری هایی که مطابق استانداردها و قواعد مربوط انجام می دهند، درمورد برخی از محصولات و شیوه های کاری که فاسد هستند و مشکلات بهداشتی دارند، هشدار می دهند و ضابط دستگاه قضایی می شوند و دستگاه قضا با هشدار آنجا را پلمپ می کند.
محصولات فرهنگی نیز که برای روح مردم مطرح می شوند، اگر از یک مدار و چارچوب معین گذشت و دستگاه فرهنگی مربوط برخورد لازم را انجام نداد، این وظیفه وزارت اطلاعات است که وارد عمل شود؛ از این رو نتیجه طبیعی اش این شد که سندی را افشا کردند.
در دوران اصلاحات هر روز 6 شبهه عقیدتی داشتیم
طبق بررسی که در سال 1381 انجام داده و در رسانه ها منتشر کردیم، در این دوره متوسط در هر روز شش شبهه در حوزه مسائل دینی مطرح می شد که در تاریخ شبهات در دوره هزار ساله گذشته، بی سابقه بود؛ شاید در گذشته هرچند سال یکبار یک چنین شبهه ای مطرح می شد و عناصر فکری حوزوی و دینی ملزم بودند همه را با حوصله پاسخ دهند.
در بازه های زمانی که هر شش- هفت سال، 10 سال، 20 سال، 50 سال یک شبه در مباحث کلامی، فکری، فقهی، فلسفی و... مطرح می شد، حالا کار به جایی می رسد که هر روز متوسط شش شبهه مطرح می شود.
در یک دوره یك- دو ساله ای آقای رسایی در قم نمونه هایی از اینها را در دو جلد کتاب نوشت؛ بدین صورت که عین جمله شبهات فقهی، فلسفی، کلامی و... را در ستون های کوچک با ذکر نام، شماره و نویسنده روزنامه نوشت.
آن شبهات در یک فضای فکری و نظری و مباحث طلبگی نبودند، بلکه مواجهه و محاجه با اعتقادات دینی مردم بودند.
درست در چنین شرایطی - سال ها بعد از قضیه منتشر شدن نامه سعید امامی که هنوز این جو در روزنامه ها ادامه داشت- نامه ای در «روزنامه سلام» منتشر شد که سعید امامی دستورالعمل مواجهه با روزنامه ها را صادر کرد.
این اتفاق در آن دوره افتاد و روزنامه سلام در صفحه اولش آن را چاپ کرد و این روزنامه به دادگاه مطبوعات احضار شد.
منتشر شدن یک سند محرمانه دولتی نشان از ناکارآمدی سیستم اطلاعاتی بود یا اینکه یک سیاستی در پی آن بود؟
عباسی: به دلیل سازوکاری که درمورد اسناد طبقه بندی دار هست، این اسناد از نظر استاندارد جهانی به پنج دسته تقسیم بندی می شوند: طبقه عادی که انعکاسش مشکلی ندارد؛ طبقه دوم، محرمانه؛ طبقه سوم، خیلی محرمانه؛ طبقه چهارم، سری و طبقه پنجم، به کلی سری.
سوای اسناد عادی که انعکاسش هیچ مشکلی ندارد، آن چهار دسته دیگر برایشان این قانون وجود دارد که اگر کسی آنها را افشا کند و در معرض کسانی که نباید قرار دهد، مجرم است.
فضاسازی رسانه ای و عوام فریبی با چاپ سند محرمانه دولتی در روزنامه سلام
دولتی که با شعار قانونگرایی سرکار آمده بود، در یک اقدام غیرقانونی، سندی را از دستگاه های دولتی در اختیار روزنامه ها قرار داد و روزنامه سلام آن را در صفحه اولش چاپ کرد، تا فضاسازی و عوام فریبی کند.
این سند، منتشر شد و در دادگاه مطبوعات محکوم شد و در نتیجه آن، روزنامه سلام توقیف شد.
همه اینها، در روال قانونی اتفاق افتاد و در دفاع از این مسئله روزنامه به شکلی غیرقانونی، گروهی در خیابان امیرآباد روبروی کوی دانشگاه تهران، تجمع کرده و تاسیسات و تجهیزات بخصوص ایستگاه های محل تردد اتوبوس ها را به آتش کشیدند.
گروه اندکی جمع شدند، خیابان را بستند و درگیری را شروع کردند؛ پلیس هم به صحنه آمد و درگیری صورت داد ولی حساب شده یا غیرحساب شده، برنامه طوری بود که برخی خط قرمزهای را از بین بردند که پلیس را عصبی و درگیر ماجرا کنند.
تجمع اعتراضی کوی دانشگاه 3 ساعته تمام بنیان های اعتقادی را درنوردید
سرعت تبدیل شدن این درگیری از یک تجمع اعتراضی عادی به یک نزاع کلیدی و یک مسئله حاد سیاسی، تا جایی است که در کمتر از 2-3 ساعت شعارها، تمام بنیان های فکری اعتقادی و کلی را در نوردید؛ به نحوی که فضا کاملا برای سیستم انتظامی که برای آرام کردن قضایا آمده بود، احساسی شد و معترضین نیز از همه خطوط قرمز با شعارهایشان عبور کردند.
نتیجه طبیعی این شد که مواجهه صورت گرفت، فضا احساسی شد و گروهی از مردم که شاهد این رفتارها بودند، ناراحت شدند.
پلیس غیر قانونی وارد ماجرای کوی دانشگاه شد/ فضا طراحی شده بود که در هر صورت پلیس بازنده باشد
این دو دسته مسئله، موجب شد که پلیس آنها را تعقیب کند؛ آن زمان آگاهی نسبی از چارچوب های قانونی وجود نداشت و از طرفی چارچوب قانونی ای هم نبود که براساس آن مشخص شود آیا سیستم پلیس اجازه دارد به دنبال دانشجویان وارد کوی دانشگاه شود یا نه؟!
یا اینکه آیا کوی دانشگاه هم حریمی همچون حریم دانشگاه دارد؟ آیا اصلا در مورد خود دانشگاه امکان ورود سیستم پلیس وجود دراد یا نه و اگر جرمی واقع شد، طیف جرم در چه طبقه بندی قرار می گیرد؟ چه نهادهایی در خود دانشگاه و مجموعه انظباطی دانشگاه هست که می توانند برخورد کنند؟ هیچکدام اینها روشن نبود!
پلیس هم در مواجهه با یک اقدام غیرقانونی و قانون شکنانه در صحنه آمده بود؛ منتها فضا طوری طراحی شده بود که درهرصورت سیستم انتظامی بازنده صحنه بود.
چرا در این ماجرا پلیس بازنده صحنه بود؟
عباسی: به این معنا که اگر برخورد نمی کرد و مواجهه صورت نمی گرفت یک گروه غیرقانونی بدون مجوز تجمعی صورت داده بود، خیابانی را بسته بود، از دیگران سلب آرامش کرده و فضا را در انتهای هفته (پنج شنبه-جمعه) طوری رقم زده بود تا بتواند سلب آرامش کند و آن هم در مقطعی که دانشگاه ها درگیر مسائل امتحانات هستند و دانشجو به آرامش نیاز دارد؛ چراکه در این تجمعات درصد محدودی از دانشجویان آمده و این اتفاقات را رقم زده بودند و اگر نیروی انتظامی مواجهه نمی کرد، متهم می شد و بی انظباطی که پیش آمده و خیابان را به هم ریخته بود، تسری پیدا می کرد و نیروی انتظامی محکوم بود که چرا جلوی شان را نگرفت.
اگر نیروی انتظامی برخورد می کرد، كه این گونه هم شد، فضا را احساسی کردند و خط قرمزها را درنوردیدند.
البته نیروی انتظامی نیز تا حدودی مواجهه كرد و از جایی به بعد که برخورد احساسی شد، یک نتیجه کلیدی به اینها داد آن هم اینکه نیروی انتظامی را متهم به برخورد کنند؛ درحالی که قضایای ماقبل کار دیده نشد و از اینجا به بعد قضیه مورد بررسی قرار گرفت.
صحنه وقایع 18 تیر به قربانی نیاز داشت/ قبل از 18 تیر وزرات اطلاعات، شورای نگهبان و فرمانده سپاه تخریب شده بودند
صحنه به قربانی نیاز داشت و در صحنه قبلی مقوله وزارت اطلاعات بود که بهانه ای را تراشیده بودند تحت عنوان مسئله قتل های زنجیره ای و اشتباه و عمل خلاف قانون تعدادی از اعضای وزارت اطلاعات را به همه وزارت اطلاعات تسری دادند و آن وزارتخانه را بشدت تخریب کردند.
قبل از آن قضایا، شورای نگهبان و همچنین رئیس سازمان صداوسیما را تخریب كردند و فرمانده کل سپاه را نیز در مورد یکی از سخنرانی هایش به شدت مورد هجوم قرار دادند.
تحقق طرح حجاریان با عنوان فتح سنگر به سنگر خاکریزها در درون نظام
درواقع اصطلاحی که حجاریان گفته بود، یعنی فتح سنگر به سنگر خاکریزها در دورن نظام را بدین شکل صورت می دادند.
هر کدام از سنگرها را بشدت تخریب می کردند، بی حیثیتشان می کردند، از چنگ حکومت درمی آوردند، در دست خودشان می گرفتند و امکان واکنش را نیز از آنها سلب می کردند.
اینها مجلس پنجم، شورای نگهبان، سازمان صداوسیما، سپاه، وزارت اطلاعات و در این مرحله هم نیروی انتظامی را مورد هدف قرار دادند.
چگونه به اجرای این نمایش اقدام می کردند؟
عباسی: یک خطا در جایی یا یک اتفاق محدود را می گرفتند و آن را بسط می دادند تا آنجا که برای واقعه ای که در یک نقطه از تهران رخ داده و به همه تهران هم مربوط نبود - نقطه ای در مرکز تهران، در خیابان امیرآباد - و باید یک منطقه انتظامی واکنش نشان می داد نه اینكه کلیت استانداری و فرمانداری تهران درگیر می شد، حتی ستاد تامین استان را درگیر می کردند؛ یک موضوع خردی که می شد پاسخش را داد و آن را جمع کرد، اما آنها با آن چه کردند؟!
بعد از وقوع این ماجرا دستگاه های امنیتی چگونه وارد عمل شدند؟
دولت اصلاحات موضوع كوی دانشگاه را امنیتی كرد
عباسی: شورای عالی امنیت ملی، جلسه ای برای آن تشکیل داد! که آن موقع این اعتراض به رئیس جمهور وقت، آقای خاتمی مطرح شده بود مبنی بر اینکه اگر یک گوشه از کشور جدایی طلبی کند، شما در کدام شورا مطرحش می کنید؟!
شما که یک موضوع ساده از منطقه ای محدود در تهران را مسئله امنیت ملی می کنید، اگر درگیر جنگ منطقه ای و بین المللی شویم، می خواهید در کدام شورا مطرحش کنید؟!
طرح خاتمی برای حذف ناجا از صحنه 18 تیر
صبح فردا، آقای خاتمی هشت نفر از وزرا را به دیدار رهبری فرستاد، تا طرح حذف فرمانده نیروی انتظامی را مطرح کنند! بدون آنکه فرمانده نیروی انتظامی اصلا درگیر قضیه باشد.
در نظام سلسله مراتبی، یک فرمانده معین یعنی فرمانده تهران درگیر بوده است، که آن هم مسئول نبوده و فرمانده یک منطقه جزئی تهران، مسئولیت داشته است؛ با همین سازوکاری که شما در سال 1388 در انتخابات ریاست جمهوری دیدید، که شبهه خود را در صحت انتخابات به همه چیز تسری دادند و گفتند انتخابات بلکل باید باطل شود و این کف مطالبات است.
بعد از ابطال انتخابات، آنها به دنبال آن بودند تا در موقعیتی بتوانند گروهی از مردم را که نسبت به انتخابات شبهه دارند، به صحنه بیاورند و نگه دارند تا بعد از آن مطالبات دیگری را مدنظر داشته و مطرح کنند.
مطالبات حداکثری که برمی گردد به آنچه در طول سال های گذشته، دستگاه دیپلماسی عمومی ایالات متحده و بی بی سی انگلیس مطرح کرده است.
افرادی چون فائزه هاشمی و تاج زاده بر آتش فتنه کوی دانشگاه دمیدند
این مسئله که آن موقع آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهور، موضوع را به شورای عالی امنیت ملی برد، هشت وزیر خدمت رهبری برای عزل فرمانده نیروی انتظامی فرستاد، بعد هم میدان داری کار توسط معاونت سیاسی وزارت کشور یعنی آقای تاج زاده صورت گرفت تا موضوع را گرم نگه دارند و افرادی از خانم فائزه هاشمی تا شخص وزیر کشور و افراد دیگری به کوی دانشگاه اعزام شدند تا مدام به آتش قضیه بدمند و بجای آرام کردن فضا، تحریک کنند، تا دیگرانی که در محوطه دانشگاه در تجمع صورت گرفته شرکت کردند و امروز شناخته شده اند، ماجرای کوی دانشگاه را رقم زد.
ماجرای کسانی مثل علی افشاری که فضا را به شکلی رقم زدند که یازده نفر در کوی دانشگاه کشته شدند و همه اعضای دفتر لباس مشکی پوشیدند.
در آن مصاحبه های اولیه علی افشاری می بینید که تمام افراد دفتر تحکیم وحدت لباس مشکی پوشیدند.
اینها وقتی که کار از کوی دانشگاه در روزهای بعد به خود دانشگاه کشید، در روز یکشنبه موکت های نماز جمعه را که در آنجا جمع بود، آتش زدند و از فضای آن استفاده کردند و خیابان های اطراف کوی را در کنترل گرفتند، اول مردم را احساسی کردند.
مردم را با این دروغ كه دانشجویان را كشته اند به خیابان كشاندند
مردم چرا در آن مرحله اینگونه در صحنه آمدند؟
عباسی: فرض بر این بود که یازده نفر از دانشجویان کشته شده اند، می گفتند از طبقات بالا آنها را به پائین انداخته اند! بعدها این تعداد 9 نفر شد! اسم هایی که برده شده بود به عنوان کشته شده ها، افرادی بودند که درسشان تمام شده بود و یا امتحاناتشان تمام شده بود و یا اینکه بین چند امتحان که فرصت زیادی بود، در تعطیلات آخر هفته به شهرستان رفته بودند.
آنها از شهرستان ها با برخی نشریات و خبرگزاری ها تماس گرفتند، که زنده اند و به شهرهایشان رفته اند.
یازده نفر روزِ جمعه، تا شنبه به 9 نفر رسید و تا آخر شنبه، هفت نفر شد! و در روز یکشنبه پنج نفر شد! تا روز دوشنبه و سه شنبه، که آن راهپیمایی عظیم از طرف مردم برای خنثی کردن آن قضایا صورت گرفت، تنها کشته ای که در صحنه باقی مانده بود، همان عزت ابراهیم نژاد بود.
تنها كشته حادثه 18 تیر...
این فرد، دانشجو نبود، بلکه سربازی بود که از پادگان بیرون آمده بود تا دوری بزند.
حوادث کوی دانشگاه، شب جمعه اتفاق افتاد و او شب بعد از کوی دانشگاه؛ یعنی دقیقا شب شنبه، که آنها تجمع کردند، آمده بود تا ببیند چه اتفاقی افتاده و به طرز کاملا مشکوکی کشته شد.
قتل مشکوک در هر دو ماجرای 1378 و 1388 اتفاق افتاد، قتل مشکوک عزت ابراهیم نژاد که هیچ وقت معلوم نشد چگونه کشته شد و چه کسی گلوله را شلیک کرد و قتل مشکوک خانم ندا آقاسلطان در سال 1388 که در واقع، شباهت عجیبی بین این دو پدیده وجود داشت.
ماجرا ادامه پیدا کرد و طبیعی است در چنین فضایی، محیط به شدت احساسی می شود.
برخوردهای خیلی وحشیانه ای صورت گرفت، موتورسوارانی که رد می شدند، خانم های چادری را مورد ضرب و شتم قرار می دادند.
این باور شکل گرفته بود که واقعا کسانی داشتند درس می خواندند، با کسی نیز کاری نداشتند و گروهی به نام لباس شخصی و به نام نیروی انتظامی و پلیس، ریختند در کوی دانشگاه تهران و اینها را از طبقات بالا پائین انداختند.
این زمینه ای شد که مردم نسبت به قضیه احساسی شوند ولی به مرور که جلو رفت، معلوم شد که اینها چه نیاتی در سر دارند و مطالباتشان تا کجا ادامه دارد.
کار از دست خود آنها نیز درآمد؛ زمانی بود که خود آنها در مجموعه های حرکت کلی شان درخواست حضور نیروهای مسلح را در خیابان داشتند.
معاون سیاسی خاتمی آشوب ها را هدایت می كرد
اما وقتی روز یکشنبه تجمع روبروی وزارت کشور صورت گرفت و افرادی که از داخل وزارت کشور با هماهنگی شخص معاون سیاسی وزارت کشور، سخنرانی ها را هدایت می کردند، کنترل از دست شان خارج شد و طرفداران آنها نرده های وزارت کشور را شکسته و وارد وزارت کشور شدند، خود آنها از نیروی انتظامی و واحدهای دیگر درخواست کردند تا نیروهای ضداغتشاش، به آنجا اعزام شوند.
تجمع کنندگان از خیابان فاطمی به سمت خیابان فلسطین و سپس به سمت پائین و خیابان ولی عصر(عج) روانه شدند و این نیت را داشتند که به سمت نهاد ریاست جمهوری و بیت رهبری نزدیک شوند.
تلاش برای قرار دادن نظام در برابر مردم/ فرمانده وقت سپاه پذیرفت که بسیجی ها غیر مسلح وارد عمل شوند
با فشار گسترده نیروی انتظامی موبایل ها قطع شد، آنها تلاش گسترده ای کردند برای آنکه نظام را روبروی مردم قرار دهند و نیروهای مسلح را به خیابان بکشانند، مباحثی را در سطح شورای عالی امنیت ملی مطرح کرده بودند، که سپاه باید با زره پوش و امکانات نظامی مثل تانک به خیابان بیاید.
فرمانده وقت سپاه، هوشمندانه نپذیرفت و در دیداری که با فرمانده نیروی انتظامی داشت، پذیرفت که بسیجی ها و واحدهای سازمان یافته بسیج به صورت غیرمسلح وارد عمل شوند.
ارزیابی و سیاست نظام در قبال این ماجرا چه بود؟
عباسی: سیاست نظام بر این بود که آنها به دنبال بهانه تراشی هستند و می خواهند جنازه ای روی زمین داشته باشند و روی آن سرمایه گذاری کنند.
فرمانده نیروی انتظامی از همان صبح جمعه ماجرای فتنه، دستور اکید داده بود که هیچ یک از اعضای نیروی انتظامی با اسلحه در خیابان حاضر نشود.
این تدبیر هوشمندانه فرمانده وقت نیروی انتظامی، با تدبیر هوشمندانه فرمانده وقت سپاه که نمی پذیرد امکانات نظامی به خیابان بیاورد، کامل شد.
فرمانده سپاه، بسیج را تحت فرمان فرمانده نیروی انتظامی و فرماندهان صحنه عملیاتی نیروی انتظامی قرار داد؛ چراکه متوجه شده بود اگر در آن مرحله کار را از دست نیروی انتظامی بگیرند و بخواهند مسئله را خاتمه دهند، اعتماد به نفس نیروی انتظامی نابود می شود و ضربه حیثیتی و روانی که به نیروی انتظامی خواهد خورد، باعث می شود تا بعدها نیروی انتظامی نتواند صحنه را جمع کند از این رو کمک کردند تا خودش بتواند صحنه را جمع کند.
ماجرا با ورود بسیج و نیروی انتظامی به صحنه چگونه خاتمه پیدا کرد؟
عباسی: خوشبختانه، بعد از گذشت سه روز و حضور مستمر نیروی انتظامی به صورت غیر مسلحانه و حضور نیروهای بسیجی و حضور گسترده مردم، ماجرا خاتمه پیدا کرد.
در آن مرحله چهار روز طول کشید تا نهایتا کار به راهپیمایی کشید.
شخص رهبری در سخنرانی ای که در جمع بخشی از مردم داشتند به نکاتی اشاره کردند و فردای آن روز مردم به خیابان ها آمدند و با راهپیمایی گسترده ای ماجرا ختم شد.
افسردگی سیاسی، گردانندگان 18تیر را به شبکه های VOA و BBC فارسی کشاند
در آنجا یک افسردگی سیاسی (political depression) برای جریان سیاسی که مایل بودند، تا کف مطالباتشان را در کف صحنه خیابان رقم بزنند و پله پله مطالبات بعدی را مطرح کنند، به وجود آمد، که بعدها به شکل دیگری آن را دنبال کردند.
از این رو بیماری افسردگی سیاسی که بیماری خطرناکی هم هست، در آن مرحله به آن ها صدمه زد و درصد قابل توجهی از آنها از کشور رفتند و امروز در VOAو BBC فارسی و در تلویزیون های مشخصا لس آنجلسی و ضد انقلاب و تلویزیون بهایی ها، سلطنت طلب ها و تلویزیون های منافقین و تلویزیون های گروه های دیگر، به سخن پراکنی علیه مردم خودشان مشغولند.
این ماجرا 10 سال بعد چگونه در قضایای فتنه 88 نمود پیدا کرد؟
عباسی: مشابهت های آن فضا را می توان در فضای 10 سال بعد دید،10 سال بعد مجددا این حرکت انجام شد.
این بار به بهانه انتخابات، برخی از نحله ها و گروه های سیاسی احساس کردند، که اگر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری، دولت موسوم به اصولگرا دوباره بر سر کار بیاید، آنها برای همیشه از صحنه حذف خواهند شد؛ آن هم بدین دلیل که دیگر نیرو و شخصیت کاریزمایی که بتوانند مردم را به خیابان بیاورند، ندارند.
عمدتا افرادشان پیر شدند و دیگر سنشان در دوره های بعدی به کاندیداتوری نمی خورد.
در واقع با محدودیت زمانی مواجه بودند به طوری که مباحث، سخنرانی ها، تهدیدها و نکاتی که در ورزشگاه آزادی در آن تجمع عمومی مطرح شد و ضرب العجل ها و خط و نشان هایی که کشیده شد، حائز این نکته بود.
خط اصلی کار را وب سایت فارسی وزارت امورخارجه رژیم صهیونیستی می داد، سه گزارش 125 روزه منتشر شده است که از 20 روز قبل از انتخابات 1388 تا حول و حوش ماجرای 9 دی، را دنبال می کند.
چرا در سال 1378 و قضایای کوی دانشگاه، غلظت ماهیت حرکت دانشجویی بالا بود؟
عباسی: اینکه چرا در سال 1378 و قضایای کوی دانشگاه، غلظت ماهیت حرکت دانشجویی بالا بود و بعد هم، خود دولت وقت سعی کرد کار را تعمیق بدهد، وقتی هم که از دستش خارج شد، سعی کرد نهادهای نظامی را به صحنه بكشاند و از آنها كمك بگیرد تا قضایا جمع شود! دلیلش این بود که حرکت حزبی سازمان یافته در کشور شکل نگرفته بود و آنها نمی توانستند به شکل حزبی عمل کنند.
بار فعالیت حزبی در کشور بر دوش جنبش دانشجویی و مطبوعات بود
بار فعالیت حزبی را مطبوعات به دوش می کشیدند و مهم تر از مطبوعات جنبش دانشجویی این نقش را بازی می کرد.
یعنی هزینه خلاء حرکت حزبی سازمان یافته را در کشور، مطبوعات و جدی تر از مطبوعات، جنبش دانشجویی همیشه پرداخته است! نه این که در کشور نخواستند حزب باشد، بلكه نتوانستند حزب تشکیل بدهند.
کم کاری احزاب در چیست و چگونه رخ می دهد که موجب می شود مطبوعات و جنبش دانشجویی خلا آن را پر کنند؟
عباسی: یک جریان حزبی فضا را احساسی کرده و رای می گیرد، بعد که رای گرفت و به قدرت رسید از فرصت استفاده کرده و حزب دولتی ساز بوجود می آورد.
احزاب دولتی ساز را امروز شما می توانید در ساختارهای کلی ببینید؛ این که بعد از انقلاب حزبی به نام حزب جمهوری اسلامی شکل می گیرد که بعد هم دچار مشکل شده و منحل می شود، یک نمونه بود.
و یا اینکه بعد از دفاع مقدس دولتی به نام دولت سازندگی سر کار آمد و بعد در اواسط راه حزب کارگزاران سازندگی به عنوان یک حزب لیبرال و دولتی ساز تشکیل شد یک نمونه دیگر است و این که وقتی دولت دوم خرداد در 1376 سرکار آمد و حدود یک سال بعد، حزب مشارکت را راه اندازی کرد نیز نمونه دیگری از حزب دولتی ساز است.
این که حزب های ریز و درشت دیگری پیرامون این احزاب مادر، در آن دولت ها شکل می گیرند همه با یک تیم حدودا پنجاه تا شصت نفره یک مجموعه ای را در وزارت کشور ثبت می کنند، هیچ وقت نمی توانند تجمعات گسترده ای را تدارک بدهند.
شما به شرایط احساسی زمان انتخابات ها نگاه نکنید که ممکن است در یک میتینگ انتخاباتی یک سالنی پر شود.
شما در شرایط عادی ببینید که آیا احزاب و گروه ها این امکان را دارند که یک برنامه هفتگی ثابت فکری و علمی داشته باشند؛ شبیه کاری که مرحوم شریعتی و شهید مطهری در حسینیه ارشاد و مسجد هدایت و مسجدالجواد انجام می دادند.
یا اینکه یک تجمع بصورت هفتگی برگزار شود، تئوریسین ها در آن حزب و گروه سخنرانی کنند و نه اینکه تنها در شرایط انتخاباتی اقدام به این کار کنند.
هیچ وقت ندیدیم که حزب کارگزاران یا حزب مشارکت یا حتی حزب هایی که از قبل از انقلاب به وجود آمدند مثل حزب موتلفه، بتوانند چنین حرکت های عمده ای را انجام بدهند و یا حتی ندیدیم کلاس های تئوریک مستمر گسترده در تهران 10، 12 میلیونی داشته باشند و بتوانند هر هفته 500 نفر را جمع کنند یا 5 تا استاد داشته باشند و مباحث تئوریک نظام سازی و مسائل جامعه از سیاست داخلی، خارجی، مسائل اقتصادی و فرهنگی و... را با طرفدارانشان و عناصر مربوطشان عملیاتی کنند.
و این مسئله برای تمام احزاب از جمله احزاب روحانی کشور مثل مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت مبارز و احزابی مانند سازمان مجاهدین انقلاب و حزب موتلفه و حتی احزاب در دوره های جدید یعنی احزاب مشارکت و حزب کارگزارن، وجود دارد.
دولت سازندگی با ایجاد پدیده ای به نام فرهنگسرا هم نتوانست پاسخ تئوریک به مشکلات مردم بدهد
عمده ترین تجمعاتی هم که صورت می گیرد مثلا در مهدیه تهران، یک سازوکار است که از 10 سال قبل از انقلاب بوده و اساسا یک حرکت حزبی به حساب نمی آید و یک مراسم عبادی است و با سازوکاری که یک حزب می تواند افرادش را به کف خیابان آورده و به مشكلات تئوریک پاسخ دهد، فرق می کند.
این اتفاق در دوره سازندگی هیچ وقت رخ نداد با اینکه شهرداری ها و دولت در دست این جریان بود و پدیده ای به نام پدیده فرهنگسراها را ایجاد کرد اما چنین برنامه ای پاسخ تئوریك به مشكلات نداشت.
گفتوگوی تمدن ها و بودجه های عظیم آن نتوانست حتی مسائل تئوریک را در اختیار مردم قرار دهد
در عصر موسوم به دوم خرداد نظر به اقدامات گسترده ای که در بحث گفتوگوی تمدن ها صورت گرفت، بودجه های عظیمی که تخصیص داده شد و کتاب های فراوانی که به چاپ رسید به همراه چند اتفاق محدود، چیز دیگری از آن حاصل نشد که در اثر آن حرکت احزاب حاصل شود؛ به طور کلی موسساتی بسیار کوچک مسائل تئوریک را مطرح کرده و در اختیار مردم قرار می دادند.
پس حرکت حزبی در کشور ما به دلیل اینکه کسانی که کار حزبی می کنند توانایی اقدام حزبی ندارند، جوهره لازم را برای حرکت حزبی نداشته و این گروه ها به هر شکلی به قدرت می رسند و پس از آن دیگر می خواهند به هر قیمتی شده در قدرت بمانند.
سیاست و فن تسخیر قدرت به هر قیمت است، بعد که فرد به قدرت رسید فن حفظ قدرت به هر قیمت مطرح می شود و برای حفظ قدرت به هر قیمت حزب بوجود می آورند.
اینجاست که وقتی از قدرت کنار می روند همان چند نفری که رفتند حزب را ثبت کردند، باقی می مانند.
در اصطلاح می گویند احزاب فولکسی! به عنوان مثال کل اعضای مثلا نهضت آزادی در یک فولکس جا می شوند، کل اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در یک فولکس جا می شوند، کل اعضای احزاب دیگر هم همین طور هستند، ما هیچ حزبی را نمی شناسیم که بتوانند یک سالن را پر کنند.
حتی بعضی از احزاب موسوم به اصولگرا هم که گاهی ما را برای سخنرانی هایشان دعوت می کنند، می بینیم که در یک سالن، یک سوم فضا خالی است.
وقتی حرکت احزاب این گونه است، فشار بر دوش نهادهای مطبوعاتی جنبش دانشجویی می افتد.
جنبش دانشجویی باید بار حرکت حزبی را به دوش بکشد، چون ظرفیت جنبش دانشجویی این نیست که بخواهد ساختار قدرت را رقم بزند؛ زیرا یک حزب باید بتواند دولت در سایه تشکیل دهد، همان طور که در انگلیس این اتفاق می افتد.
ظلم بزرگ به جنبش دانشجویی این است كه حركت حزبی داشته باشد
آنچه در کشور انگلستان رخ می دهد چیست؟
عباسی: در انگلیس حزبی که در قدرت قرار ندارد، دولت در سایه تشکیل می دهد، یعنی برای تک تک عناصر و مدیریت های دولت، مدیرانی دارد که کاملا آماده کار هستند و در این راستا جلسات، نشست ها و برنامه هایی دارند.
جنبش دانشجویی نمی تواند مثلا برای سه هزار پست سازمانی، عناصر و افرادی داشته باشد که برای این کار تمرین کنند؛ زیرا یک مجموعه دانشجویی در سطح کارشناسی و کارشناسی ارشد هستند که متوسط سنشان 20 تا 23 یا 24 سال است.
بنابراین انتظار حرکت حزبی از جنبش دانشجویی هم ظلم به حرکت حزبی است و هم ظلم و ستم به جنبش دانشجویی.
آیا در قسمت براندازی هم نمی توان از آنها استفاده کرد؟
عباسی: در آنجا تنها کاری که جنبش دانشجویی می تواند انجام دهد، استفاده از آن بعنوان پیاده نظام و کشاندن آن به وسط صحنه است؛ از این طریق جنبش دانشجویی را هزینه می کنند و این ظلم مضاعف به جنبش دانشجویی، طوری است که وقتی کار به شکست انجامید معلوم می شود که به آن دانشجو ظلم شده و آن دانشجو به شکل های مختلف دچار سرخوردگی می شود.
صحنه گردانان 18 تیر از آمریكا و اروپا سر درآوردند
حجم گسترده ای از کسانی که در طول وقایع سال 78 و بعد در سال 1388 به این میدان وارد شدند و بعد هم سر از اروپا و آمریکا در آوردند موید این مسئله است.
زندگی آنها، موضع گیری هایشان و آنچه در وبلاگ هایشان می نویسند از یک نوع احساس تحقیر شدن و بیگاری كشیدن سرویس های اطلاعاتی بیگانه از آنها خبر می دهد.
برخی گروه ها و دسته جات سیاسی جنبش های دانشجویی را جلو انداختند تا خراب و مسئله دار شوند، تا از این طریق احزاب به قدرت برسند و بعد احزاب در داخل چارچوب بمانند و دانشجویان مسئله دار شوند! این مسئله ای است که در بدنه هنرمندانی که خودشان را به تعبیر قرآن به «ثمن بخص» فروختند، می توان دید.
این یاس و دلمردگی را در طنز نویسان، روزنامه نگاران و عناصر جنبش دانشجویی مربوط هم می توان دید.
در حقیقت در تمام سال های 78 و سال های قبل و بعد از آن، همیشه جنبش های دانشجویی مقابل حکومت در تجمعات و برنامه ها، موضع گیری هایی داشته و برخوردهایی انجام می دادند و گاهی سر و صداهایی بلند می کردند اما بعد از اینکه برنامه آرام می شد در مراجعات حضوری نیز، بحث هایی را مطرح می کردند.
البته ما به بخش عمده ای از آنها می گفتیم مطالبی که شما می گویید در چارچوب طبیعی درست است اما می توان در فضایی آرام راجع به آنها بحث کرد.
ولی برخی انتظاراتی که شما به عنوان جنبش دانشجویی و عناصر بعضی از جنبش های دانشجویی در صحنه دارید، عملی نیست، اینها به گونه ای است که شما را در آینده دچار مشکل می کند.
بسیاری از آنها همان موقع این حرف را می پذیرفتند ولی در یک شرایط احساسی دیگر و در یک چارچوب دیگری که بوجود می آمد اینها را روانه میدان كرده و هزینه شان می کردند.
پس نتیجه چه شد؟! آنجایی که حزب «بما هو حزب» نمی توانست کارش را انجام دهد و آن ظرفیت را نداشت، آنهایی که پشت این حزب ها بودند از نظام های رسانه ای و مطبوعاتی و مجموعه جنبش دانشجویی می خواستند که هزینه شوند تا اینکه آن حزب به قدرت برسد.
این اتفاق وجه مشترک این دو مرحله [قضایای 1378 و قضایای 1388] بود، اما در آن مرحله [قضایای 1378] رگه هایی از اندیشه و تفکرات بورژوایی خودش را نشان داد.
همچنین در آن جلسه می گویند: ولایت فقیه را ده ساله کنیم تا مجددا بتواند برای یک بار دیگر شرکت کند و نهایتا بتواند 20 سال ولی فقیه شود.
چه زمانی این مطلب را نقل کردند؟
عباسی: چند ماه پس از انتخابات و در نامه های سرگشاده ای که این چند نفر مکرر در فضای سایبری منتشر می کردند و همچنین در وب سایت شخصی خودش -که پیرامون جایگاه ها و مسائل فقهی این قضیه بحث و بررسی می کرد- نیز آن را منتشر کرد و هنوز هم در وب سایت موجود است.
رای گیری برای اینکه ولی فقیه فقط برای 10 سال انتخاب شود
همچنین در آنجا می گوید: در آنجا (مجلس خبرگان) رای آوردیم که ولایت فقیه شورایی نباشد، اما زمانمند باشد و ولی فقیه هر 10 سال یکبار انتخاب شود و تنها دوبار بتواند شرکت کند.» این حرف در سال 1368 گفته شد و جالب اینجاست که این فرد می گوید رای آورده است.
واکنش آیت الله فاضل لنکرانی به زمانبندی برای انتخاب ولی فقیه
آن طور که این فرد نوشته است، مرحوم حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی می گوید: چطور ممکن است فردی که تا دیروز ولی فقیه بوده، از فردا دیگر ولایت نداشته باشد؟! مگر ولایت فقیه زمانمند می شود؟!
مگر اینکه ولی فقیه کسالتی داشته باشد یا حدود را رعایت نکند که خود به خود ساقط می شود، ولی تا زمانی که نه از نظر سلامت جسمی و نه از نظر رعایت حدود مشکلی ندارد، زمانمندی معنا پیدا نمی کند.
با این اشکالی که مرحوم حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی مطرح می کنند، قضایا مجدد به رای گذاشته می شود و درنتیجه آن رای می شکند و قضیه منتفی می شود.
در سال 1368 برای هر ده سال یکبار رفراندوم و رای گیری برای انتخاب ولی فقیه مطرح می شود تا یک ولی فقیه از دو دور بیشتر نتواند انتخاب شود.
به این چهارچوب زمانی دقت کنید! این فرد همه آنچه را که در آنجا (مجلس خبرگان) رخ داده، با شواهد تاریخی و نام بردن از برخی از افراد و مسائلی که در آنجا مطرح شده، آورده است.
10 سال پس از 1368 یعنی درست در سال 1378 حوادث کوی دانشگاه و 10 سال بعد از آن یعنی در سال 1388 ماجرای موسوم به فتنه رقم می خورد.
نتیجه آنکه، تقریبا در پایان هر دوره چهار ساله که مجلس ها جابجا می شوند و درواقع هر هشت سالی که دو دوره یک رئیس جمهور تمام می شود و فرد بعدی انتخاب می شود، یک جابجایی قدرت اتفاق می افتد.
چرا که بالاخره هر رئیس جمهور حدود 3000 مدیر از وزرا، معاونین و مشاورین استانداران تا سفرا و مجموعه معاونین وزرا و مدیران کل وزرا را جابجا می کند.
بنابراین وقتی برای دو دور چهار ساله، کار یک رئیس جمهور تمام می شود و می خواهد برود و رئیس جمهور دیگری بیاید، یک جابجایی قدرت صورت می گیرد که عموما همراه با یک سری مسائل و التهابات در جامعه است.
در زمان تغییر مجلس ها تغییرات مدیریتی معمولا به یک شکل خردتر دیده می شود و در یک سطح کلان تر، این تغییرات در جابجایی دولت ها رقم می خورد.
هر 10 سال یکبار برای کشور شرایطی درست کردند تا انتخاب ولی فقیه را زماندار كنند
در هر 10 سال تقریبا یکبار شرایطی برای کشور درست کردند که ناظر به همین مبحث بوده که باتوجه به سخن آن فرد در مجلس خبرگان مطرح شده است؛ یعنی ولایت فقیه هر 10 سال یکبار به رای گذاشته شود و در خبرگان رهبری یا به هر شکل دیگری، انتخاب شود و فقط هم دو بار بتواند شرکت کند.
به نظر شما طرح چنین مبحثی در جلسه خبرگان با وقایع کوی دانشگاه و فتنه 88 چه ارتباطی دارد؟
عباسی: به نظر نمی رسد این سازوکاری که رخ داده اتفاقی باشد؛ یعنی قضیه ای در مجلس خبرگان مطرح شده و دقیقا در هر دوره 10 ساله یک جریان سازی شده است و یکسری اتفاقاتی رخ داده.
کشور در شرایطی که به سختی سعی می کرد مشکلات خود را در فضای تحریم و تهدید حل کند و خود را جلو ببرد و ویرانی ها و خرابی ها را ترمیم كرده و مشکلاتی که در دوره ی قبل از انقلاب پیش آمده بود و نیز عقب ماندگی های مادی و مالی ای که کشور در دوره ی دفاع مقدس پیدا کرد را جبران كند. این در شرایطی بود كه دقیقا از سال 1359 به بعد کشور در تحریم قرار گرفت.
بنابراین مطرح کردن چنین مسائلی در چنین شرایطی و در چنین امواج چهارساله جابجایی مجلس ها و چهار ساله جابجایی دولت ها و به خصوص هشت ساله جابجایی کل دولت و آمدن یک دولت دیگر و جابجایی قدرت در بخش عظیمی از جابجایی مدیران؛ یعنی دستگاه اجرایی و بعد هم 10 ساله مورد نظرشان در قضایای مسئله رهبری و ولایت فقیه، به نظر اتفاقی نیست.
سناریوی افرادی خاص برای محدود کردن ولی فقیه به مدت 10 سال
چون تا قبل از آنکه این فرد این قضیه را در رسانه ها و فضای سایبر مطرح کند، من این قضیه که چنین اتفاقی در مجلس خبرگان افتاده را نشنیده بودم. اتفاقا چند روز بعد از آنکه دانشجویان این مطلب را به بنده نشان دادند، از برخی دوستان و اندیشمندان حاضر در صحنه فکری کشور، پرسیدم که آیا شما از این ماجرا خبر داشتید و خیلی تعجب کردند و گفتند ما هم بی خبر هستیم.
شواهد حاکی از این است که این قضیه یک سناریو است؛ سناریویی که در صحن خبرگان رهبری آن موقع مطرح شده است که هر 10 سال یکبار ولایت فقیه رای گیری و به اصطلاح طرح موضوع شود؛ لذا به نظر می رسد این سناریو در آن مرحله مطرح و بعدها اجرا شده است.
چقدر در پیشبرد این سناریو توانستند موفق باشند؟
عباسی: هرچند در شکل قانون نبوده و در قانون نیامده بود، اما سعی کردند که اگر نمی شود و نمی توانند آن را در چارچوب قانون مربوط و تغییرات در قانون اساسی و نهایتا در سازوکاری که برای تعیین جانشینی امام راحل(ره) در خبرگان رهبری مدنظر بوده بگنجانند، اما بالاخره آن را با فشار و حرکت های کف خیابانی و گزاره هایی از این دست، چون چانه زنی در بالا و فشار از پایین، در صحنه عملیاتی کنند.
ناظر به یک چنین چارچوب زمانی و اتفاقاتی که افتاده و با توجه به ادعاهایی که عناصر اتاق فکر وقایع 88 بروز دادند، نمی شود این مسئله را دور از ذهن دانست.
چرا فتنه ها در ایران هر 10 سال یکبار رخ می دهد؟!
ما می مانیم با مفهوم کلیدی دو واقعه در دو 10 سال؛ از خواسته حرکت عمدتا دانشجویی و بن مایه ها و جریاناتی که در این قضیه حضور داشته است.
سیر انتخابات ریاست جمهوری 1388، به این وقایع کشید که شبهه انتخاباتی مطرح شد و حق رای دهنده بود که بپرسد رای اش کجاست و سیستم هم باید پاسخ می داد که واقعیت قضیه چیست و حالا باید رای از نو شمرده شود یا موارد دیگر که معمولا مطرح می شود.
کودتا در چارچوب قانون، سازو کاری لو رفته است
اما این نکته که انتخابات را باطل کنید و مواردی از این دست و بعد هم گفته شود که ابطال انتخابات کف خواسته هاست و بعد خواسته های دیگر مطرح شود، الگویی است که در سال های گذشته در کشورهای مختلف پیاده شده بود؛ از انواع انقلاب های رنگی تا انقلاب های موسوم به مخملی و... که البته اینها در واقع کودتا هستند و انقلاب نیستند.
اعمال کردن کودتا در چارچوب های قانونی و عنوان انقلاب بر آن نهادن سازوکار شناخته شده و طرح لورفته ای بود و تن دادن به یکی، موارد بعدی را هم شامل می شد.
این نکته که به این دعوای خانگی که در فضایی آرام قابل حل بود، ماهیتی احساسی بدهند و مردم را به خیابان بکشانند و بعد آرام آرام مطالبات کلیدی تر را مطرح کنند، یک سازوکاری داشت و این قضیه ادامه پیدا کرد و تا دوره ای که دو سه سال از آن گذشته و آرام آرام فضا شفاف می شود، تا مشخص شود که چه اتفاقاتی افتاده است.
آنچه در دو دوره 1378، ماجرای کوی دانشگاه و 1388، ماجرای پس از انتخابات ریاست جمهوری به چشم می خورد، شکل گیری یک طیف اجتماعی بخصوص است که همان طیف، مواجهه با آن مسائل را صورت داد.
اگر بخواهیم به ادبیات فلسفی رایج در تفکر مدرن صحبت کنیم، بین تفکر لیبرالی و تفکر مارکسیستی، یک طبقه بورژوا، یعنی یک طیف اجتماعی بخصوص در این قضایا به عنوان معترض وارد صحنه شدند.
ماجرای کوی دانشگاه در سال 1379 در چه فضایی رخ داد؟
عباسی: بخش اصلی و اساسی کار در سال 1378 دانشجویی بود؛ اما در راستای سیاست ها و مطامع بورژوایی وارد صحنه شدند در حقیقت آوانگارد و پیشانی کار، دانشجویی بود.
کوی دانشگاه تهران و مسائلی که در آن مطرح شد، ظاهرا ماهیتی دانشجویی داشت.
در جریان این ماجرا آقایی به نام سعید امامی مورد اتهام واقع شده و دستگیر می شود؛ وی از عناصری می باشد که در قتل های زنجیره ای درگیر بوده است. این فرد درواقع با تکنیک ها و شیوه های عملیات روانی، دیونمایی می شود.
وقتی در یک مرحله کسی دیونمایی شود و چارچوب هایی این چنینی درموردش مطرح شود، هر آنچه که در دوره های قبلی و مدیریتی اش به او منتسب بوده، منفی تلقی می شود.
از این رو سندی با طبقه بندی محرمانه در اسناد وزارت اطلاعات مبنی بر اینکه هنگامی که این فرد در وزارت اطلاعات، معاون امنیت بوده است و به مسئله آنچه در مطبوعات می آمد، اعتراض داشته است تنظیم می شود؛ غافل از اینکه در وظایف قانونی وزارت اطلاعات، کنکاش ها، بررسی ها، هشدارها و علائمی این چنینی یک دستورالعمل است.
کمااینکه در وزارت بهداشت و درمان نیز وقتی درخصوص تغذیه مردم و آنچه در اغذیه فروشی ها و رستوران ها می گذرد، بررسی می شود، هشدار هایی را اعلام می کنند، که منظور از آن، مخالفت وزارت بهداشت با اصل تغذیه نیست؛ بلکه آنها با نمونه گیری هایی که مطابق استانداردها و قواعد مربوط انجام می دهند، درمورد برخی از محصولات و شیوه های کاری که فاسد هستند و مشکلات بهداشتی دارند، هشدار می دهند و ضابط دستگاه قضایی می شوند و دستگاه قضا با هشدار آنجا را پلمپ می کند.
محصولات فرهنگی نیز که برای روح مردم مطرح می شوند، اگر از یک مدار و چارچوب معین گذشت و دستگاه فرهنگی مربوط برخورد لازم را انجام نداد، این وظیفه وزارت اطلاعات است که وارد عمل شود؛ از این رو نتیجه طبیعی اش این شد که سندی را افشا کردند.
در دوران اصلاحات هر روز 6 شبهه عقیدتی داشتیم
طبق بررسی که در سال 1381 انجام داده و در رسانه ها منتشر کردیم، در این دوره متوسط در هر روز شش شبهه در حوزه مسائل دینی مطرح می شد که در تاریخ شبهات در دوره هزار ساله گذشته، بی سابقه بود؛ شاید در گذشته هرچند سال یکبار یک چنین شبهه ای مطرح می شد و عناصر فکری حوزوی و دینی ملزم بودند همه را با حوصله پاسخ دهند.
در بازه های زمانی که هر شش- هفت سال، 10 سال، 20 سال، 50 سال یک شبه در مباحث کلامی، فکری، فقهی، فلسفی و... مطرح می شد، حالا کار به جایی می رسد که هر روز متوسط شش شبهه مطرح می شود.
در یک دوره یك- دو ساله ای آقای رسایی در قم نمونه هایی از اینها را در دو جلد کتاب نوشت؛ بدین صورت که عین جمله شبهات فقهی، فلسفی، کلامی و... را در ستون های کوچک با ذکر نام، شماره و نویسنده روزنامه نوشت.
آن شبهات در یک فضای فکری و نظری و مباحث طلبگی نبودند، بلکه مواجهه و محاجه با اعتقادات دینی مردم بودند.
درست در چنین شرایطی - سال ها بعد از قضیه منتشر شدن نامه سعید امامی که هنوز این جو در روزنامه ها ادامه داشت- نامه ای در «روزنامه سلام» منتشر شد که سعید امامی دستورالعمل مواجهه با روزنامه ها را صادر کرد.
این اتفاق در آن دوره افتاد و روزنامه سلام در صفحه اولش آن را چاپ کرد و این روزنامه به دادگاه مطبوعات احضار شد.
منتشر شدن یک سند محرمانه دولتی نشان از ناکارآمدی سیستم اطلاعاتی بود یا اینکه یک سیاستی در پی آن بود؟
عباسی: به دلیل سازوکاری که درمورد اسناد طبقه بندی دار هست، این اسناد از نظر استاندارد جهانی به پنج دسته تقسیم بندی می شوند: طبقه عادی که انعکاسش مشکلی ندارد؛ طبقه دوم، محرمانه؛ طبقه سوم، خیلی محرمانه؛ طبقه چهارم، سری و طبقه پنجم، به کلی سری.
سوای اسناد عادی که انعکاسش هیچ مشکلی ندارد، آن چهار دسته دیگر برایشان این قانون وجود دارد که اگر کسی آنها را افشا کند و در معرض کسانی که نباید قرار دهد، مجرم است.
فضاسازی رسانه ای و عوام فریبی با چاپ سند محرمانه دولتی در روزنامه سلام
دولتی که با شعار قانونگرایی سرکار آمده بود، در یک اقدام غیرقانونی، سندی را از دستگاه های دولتی در اختیار روزنامه ها قرار داد و روزنامه سلام آن را در صفحه اولش چاپ کرد، تا فضاسازی و عوام فریبی کند.
این سند، منتشر شد و در دادگاه مطبوعات محکوم شد و در نتیجه آن، روزنامه سلام توقیف شد.
همه اینها، در روال قانونی اتفاق افتاد و در دفاع از این مسئله روزنامه به شکلی غیرقانونی، گروهی در خیابان امیرآباد روبروی کوی دانشگاه تهران، تجمع کرده و تاسیسات و تجهیزات بخصوص ایستگاه های محل تردد اتوبوس ها را به آتش کشیدند.
گروه اندکی جمع شدند، خیابان را بستند و درگیری را شروع کردند؛ پلیس هم به صحنه آمد و درگیری صورت داد ولی حساب شده یا غیرحساب شده، برنامه طوری بود که برخی خط قرمزهای را از بین بردند که پلیس را عصبی و درگیر ماجرا کنند.
تجمع اعتراضی کوی دانشگاه 3 ساعته تمام بنیان های اعتقادی را درنوردید
سرعت تبدیل شدن این درگیری از یک تجمع اعتراضی عادی به یک نزاع کلیدی و یک مسئله حاد سیاسی، تا جایی است که در کمتر از 2-3 ساعت شعارها، تمام بنیان های فکری اعتقادی و کلی را در نوردید؛ به نحوی که فضا کاملا برای سیستم انتظامی که برای آرام کردن قضایا آمده بود، احساسی شد و معترضین نیز از همه خطوط قرمز با شعارهایشان عبور کردند.
نتیجه طبیعی این شد که مواجهه صورت گرفت، فضا احساسی شد و گروهی از مردم که شاهد این رفتارها بودند، ناراحت شدند.
پلیس غیر قانونی وارد ماجرای کوی دانشگاه شد/ فضا طراحی شده بود که در هر صورت پلیس بازنده باشد
این دو دسته مسئله، موجب شد که پلیس آنها را تعقیب کند؛ آن زمان آگاهی نسبی از چارچوب های قانونی وجود نداشت و از طرفی چارچوب قانونی ای هم نبود که براساس آن مشخص شود آیا سیستم پلیس اجازه دارد به دنبال دانشجویان وارد کوی دانشگاه شود یا نه؟!
یا اینکه آیا کوی دانشگاه هم حریمی همچون حریم دانشگاه دارد؟ آیا اصلا در مورد خود دانشگاه امکان ورود سیستم پلیس وجود دراد یا نه و اگر جرمی واقع شد، طیف جرم در چه طبقه بندی قرار می گیرد؟ چه نهادهایی در خود دانشگاه و مجموعه انظباطی دانشگاه هست که می توانند برخورد کنند؟ هیچکدام اینها روشن نبود!
پلیس هم در مواجهه با یک اقدام غیرقانونی و قانون شکنانه در صحنه آمده بود؛ منتها فضا طوری طراحی شده بود که درهرصورت سیستم انتظامی بازنده صحنه بود.
چرا در این ماجرا پلیس بازنده صحنه بود؟
عباسی: به این معنا که اگر برخورد نمی کرد و مواجهه صورت نمی گرفت یک گروه غیرقانونی بدون مجوز تجمعی صورت داده بود، خیابانی را بسته بود، از دیگران سلب آرامش کرده و فضا را در انتهای هفته (پنج شنبه-جمعه) طوری رقم زده بود تا بتواند سلب آرامش کند و آن هم در مقطعی که دانشگاه ها درگیر مسائل امتحانات هستند و دانشجو به آرامش نیاز دارد؛ چراکه در این تجمعات درصد محدودی از دانشجویان آمده و این اتفاقات را رقم زده بودند و اگر نیروی انتظامی مواجهه نمی کرد، متهم می شد و بی انظباطی که پیش آمده و خیابان را به هم ریخته بود، تسری پیدا می کرد و نیروی انتظامی محکوم بود که چرا جلوی شان را نگرفت.
اگر نیروی انتظامی برخورد می کرد، كه این گونه هم شد، فضا را احساسی کردند و خط قرمزها را درنوردیدند.
البته نیروی انتظامی نیز تا حدودی مواجهه كرد و از جایی به بعد که برخورد احساسی شد، یک نتیجه کلیدی به اینها داد آن هم اینکه نیروی انتظامی را متهم به برخورد کنند؛ درحالی که قضایای ماقبل کار دیده نشد و از اینجا به بعد قضیه مورد بررسی قرار گرفت.
صحنه وقایع 18 تیر به قربانی نیاز داشت/ قبل از 18 تیر وزرات اطلاعات، شورای نگهبان و فرمانده سپاه تخریب شده بودند
صحنه به قربانی نیاز داشت و در صحنه قبلی مقوله وزارت اطلاعات بود که بهانه ای را تراشیده بودند تحت عنوان مسئله قتل های زنجیره ای و اشتباه و عمل خلاف قانون تعدادی از اعضای وزارت اطلاعات را به همه وزارت اطلاعات تسری دادند و آن وزارتخانه را بشدت تخریب کردند.
قبل از آن قضایا، شورای نگهبان و همچنین رئیس سازمان صداوسیما را تخریب كردند و فرمانده کل سپاه را نیز در مورد یکی از سخنرانی هایش به شدت مورد هجوم قرار دادند.
تحقق طرح حجاریان با عنوان فتح سنگر به سنگر خاکریزها در درون نظام
درواقع اصطلاحی که حجاریان گفته بود، یعنی فتح سنگر به سنگر خاکریزها در دورن نظام را بدین شکل صورت می دادند.
هر کدام از سنگرها را بشدت تخریب می کردند، بی حیثیتشان می کردند، از چنگ حکومت درمی آوردند، در دست خودشان می گرفتند و امکان واکنش را نیز از آنها سلب می کردند.
اینها مجلس پنجم، شورای نگهبان، سازمان صداوسیما، سپاه، وزارت اطلاعات و در این مرحله هم نیروی انتظامی را مورد هدف قرار دادند.
چگونه به اجرای این نمایش اقدام می کردند؟
عباسی: یک خطا در جایی یا یک اتفاق محدود را می گرفتند و آن را بسط می دادند تا آنجا که برای واقعه ای که در یک نقطه از تهران رخ داده و به همه تهران هم مربوط نبود - نقطه ای در مرکز تهران، در خیابان امیرآباد - و باید یک منطقه انتظامی واکنش نشان می داد نه اینكه کلیت استانداری و فرمانداری تهران درگیر می شد، حتی ستاد تامین استان را درگیر می کردند؛ یک موضوع خردی که می شد پاسخش را داد و آن را جمع کرد، اما آنها با آن چه کردند؟!
بعد از وقوع این ماجرا دستگاه های امنیتی چگونه وارد عمل شدند؟
دولت اصلاحات موضوع كوی دانشگاه را امنیتی كرد
عباسی: شورای عالی امنیت ملی، جلسه ای برای آن تشکیل داد! که آن موقع این اعتراض به رئیس جمهور وقت، آقای خاتمی مطرح شده بود مبنی بر اینکه اگر یک گوشه از کشور جدایی طلبی کند، شما در کدام شورا مطرحش می کنید؟!
شما که یک موضوع ساده از منطقه ای محدود در تهران را مسئله امنیت ملی می کنید، اگر درگیر جنگ منطقه ای و بین المللی شویم، می خواهید در کدام شورا مطرحش کنید؟!
طرح خاتمی برای حذف ناجا از صحنه 18 تیر
صبح فردا، آقای خاتمی هشت نفر از وزرا را به دیدار رهبری فرستاد، تا طرح حذف فرمانده نیروی انتظامی را مطرح کنند! بدون آنکه فرمانده نیروی انتظامی اصلا درگیر قضیه باشد.
در نظام سلسله مراتبی، یک فرمانده معین یعنی فرمانده تهران درگیر بوده است، که آن هم مسئول نبوده و فرمانده یک منطقه جزئی تهران، مسئولیت داشته است؛ با همین سازوکاری که شما در سال 1388 در انتخابات ریاست جمهوری دیدید، که شبهه خود را در صحت انتخابات به همه چیز تسری دادند و گفتند انتخابات بلکل باید باطل شود و این کف مطالبات است.
بعد از ابطال انتخابات، آنها به دنبال آن بودند تا در موقعیتی بتوانند گروهی از مردم را که نسبت به انتخابات شبهه دارند، به صحنه بیاورند و نگه دارند تا بعد از آن مطالبات دیگری را مدنظر داشته و مطرح کنند.
مطالبات حداکثری که برمی گردد به آنچه در طول سال های گذشته، دستگاه دیپلماسی عمومی ایالات متحده و بی بی سی انگلیس مطرح کرده است.
افرادی چون فائزه هاشمی و تاج زاده بر آتش فتنه کوی دانشگاه دمیدند
این مسئله که آن موقع آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهور، موضوع را به شورای عالی امنیت ملی برد، هشت وزیر خدمت رهبری برای عزل فرمانده نیروی انتظامی فرستاد، بعد هم میدان داری کار توسط معاونت سیاسی وزارت کشور یعنی آقای تاج زاده صورت گرفت تا موضوع را گرم نگه دارند و افرادی از خانم فائزه هاشمی تا شخص وزیر کشور و افراد دیگری به کوی دانشگاه اعزام شدند تا مدام به آتش قضیه بدمند و بجای آرام کردن فضا، تحریک کنند، تا دیگرانی که در محوطه دانشگاه در تجمع صورت گرفته شرکت کردند و امروز شناخته شده اند، ماجرای کوی دانشگاه را رقم زد.
ماجرای کسانی مثل علی افشاری که فضا را به شکلی رقم زدند که یازده نفر در کوی دانشگاه کشته شدند و همه اعضای دفتر لباس مشکی پوشیدند.
در آن مصاحبه های اولیه علی افشاری می بینید که تمام افراد دفتر تحکیم وحدت لباس مشکی پوشیدند.
اینها وقتی که کار از کوی دانشگاه در روزهای بعد به خود دانشگاه کشید، در روز یکشنبه موکت های نماز جمعه را که در آنجا جمع بود، آتش زدند و از فضای آن استفاده کردند و خیابان های اطراف کوی را در کنترل گرفتند، اول مردم را احساسی کردند.
مردم را با این دروغ كه دانشجویان را كشته اند به خیابان كشاندند
مردم چرا در آن مرحله اینگونه در صحنه آمدند؟
عباسی: فرض بر این بود که یازده نفر از دانشجویان کشته شده اند، می گفتند از طبقات بالا آنها را به پائین انداخته اند! بعدها این تعداد 9 نفر شد! اسم هایی که برده شده بود به عنوان کشته شده ها، افرادی بودند که درسشان تمام شده بود و یا امتحاناتشان تمام شده بود و یا اینکه بین چند امتحان که فرصت زیادی بود، در تعطیلات آخر هفته به شهرستان رفته بودند.
آنها از شهرستان ها با برخی نشریات و خبرگزاری ها تماس گرفتند، که زنده اند و به شهرهایشان رفته اند.
یازده نفر روزِ جمعه، تا شنبه به 9 نفر رسید و تا آخر شنبه، هفت نفر شد! و در روز یکشنبه پنج نفر شد! تا روز دوشنبه و سه شنبه، که آن راهپیمایی عظیم از طرف مردم برای خنثی کردن آن قضایا صورت گرفت، تنها کشته ای که در صحنه باقی مانده بود، همان عزت ابراهیم نژاد بود.
تنها كشته حادثه 18 تیر...
این فرد، دانشجو نبود، بلکه سربازی بود که از پادگان بیرون آمده بود تا دوری بزند.
حوادث کوی دانشگاه، شب جمعه اتفاق افتاد و او شب بعد از کوی دانشگاه؛ یعنی دقیقا شب شنبه، که آنها تجمع کردند، آمده بود تا ببیند چه اتفاقی افتاده و به طرز کاملا مشکوکی کشته شد.
قتل مشکوک در هر دو ماجرای 1378 و 1388 اتفاق افتاد، قتل مشکوک عزت ابراهیم نژاد که هیچ وقت معلوم نشد چگونه کشته شد و چه کسی گلوله را شلیک کرد و قتل مشکوک خانم ندا آقاسلطان در سال 1388 که در واقع، شباهت عجیبی بین این دو پدیده وجود داشت.
ماجرا ادامه پیدا کرد و طبیعی است در چنین فضایی، محیط به شدت احساسی می شود.
برخوردهای خیلی وحشیانه ای صورت گرفت، موتورسوارانی که رد می شدند، خانم های چادری را مورد ضرب و شتم قرار می دادند.
این باور شکل گرفته بود که واقعا کسانی داشتند درس می خواندند، با کسی نیز کاری نداشتند و گروهی به نام لباس شخصی و به نام نیروی انتظامی و پلیس، ریختند در کوی دانشگاه تهران و اینها را از طبقات بالا پائین انداختند.
این زمینه ای شد که مردم نسبت به قضیه احساسی شوند ولی به مرور که جلو رفت، معلوم شد که اینها چه نیاتی در سر دارند و مطالباتشان تا کجا ادامه دارد.
کار از دست خود آنها نیز درآمد؛ زمانی بود که خود آنها در مجموعه های حرکت کلی شان درخواست حضور نیروهای مسلح را در خیابان داشتند.
معاون سیاسی خاتمی آشوب ها را هدایت می كرد
اما وقتی روز یکشنبه تجمع روبروی وزارت کشور صورت گرفت و افرادی که از داخل وزارت کشور با هماهنگی شخص معاون سیاسی وزارت کشور، سخنرانی ها را هدایت می کردند، کنترل از دست شان خارج شد و طرفداران آنها نرده های وزارت کشور را شکسته و وارد وزارت کشور شدند، خود آنها از نیروی انتظامی و واحدهای دیگر درخواست کردند تا نیروهای ضداغتشاش، به آنجا اعزام شوند.
تجمع کنندگان از خیابان فاطمی به سمت خیابان فلسطین و سپس به سمت پائین و خیابان ولی عصر(عج) روانه شدند و این نیت را داشتند که به سمت نهاد ریاست جمهوری و بیت رهبری نزدیک شوند.
تلاش برای قرار دادن نظام در برابر مردم/ فرمانده وقت سپاه پذیرفت که بسیجی ها غیر مسلح وارد عمل شوند
با فشار گسترده نیروی انتظامی موبایل ها قطع شد، آنها تلاش گسترده ای کردند برای آنکه نظام را روبروی مردم قرار دهند و نیروهای مسلح را به خیابان بکشانند، مباحثی را در سطح شورای عالی امنیت ملی مطرح کرده بودند، که سپاه باید با زره پوش و امکانات نظامی مثل تانک به خیابان بیاید.
فرمانده وقت سپاه، هوشمندانه نپذیرفت و در دیداری که با فرمانده نیروی انتظامی داشت، پذیرفت که بسیجی ها و واحدهای سازمان یافته بسیج به صورت غیرمسلح وارد عمل شوند.
ارزیابی و سیاست نظام در قبال این ماجرا چه بود؟
عباسی: سیاست نظام بر این بود که آنها به دنبال بهانه تراشی هستند و می خواهند جنازه ای روی زمین داشته باشند و روی آن سرمایه گذاری کنند.
فرمانده نیروی انتظامی از همان صبح جمعه ماجرای فتنه، دستور اکید داده بود که هیچ یک از اعضای نیروی انتظامی با اسلحه در خیابان حاضر نشود.
این تدبیر هوشمندانه فرمانده وقت نیروی انتظامی، با تدبیر هوشمندانه فرمانده وقت سپاه که نمی پذیرد امکانات نظامی به خیابان بیاورد، کامل شد.
فرمانده سپاه، بسیج را تحت فرمان فرمانده نیروی انتظامی و فرماندهان صحنه عملیاتی نیروی انتظامی قرار داد؛ چراکه متوجه شده بود اگر در آن مرحله کار را از دست نیروی انتظامی بگیرند و بخواهند مسئله را خاتمه دهند، اعتماد به نفس نیروی انتظامی نابود می شود و ضربه حیثیتی و روانی که به نیروی انتظامی خواهد خورد، باعث می شود تا بعدها نیروی انتظامی نتواند صحنه را جمع کند از این رو کمک کردند تا خودش بتواند صحنه را جمع کند.
ماجرا با ورود بسیج و نیروی انتظامی به صحنه چگونه خاتمه پیدا کرد؟
عباسی: خوشبختانه، بعد از گذشت سه روز و حضور مستمر نیروی انتظامی به صورت غیر مسلحانه و حضور نیروهای بسیجی و حضور گسترده مردم، ماجرا خاتمه پیدا کرد.
در آن مرحله چهار روز طول کشید تا نهایتا کار به راهپیمایی کشید.
شخص رهبری در سخنرانی ای که در جمع بخشی از مردم داشتند به نکاتی اشاره کردند و فردای آن روز مردم به خیابان ها آمدند و با راهپیمایی گسترده ای ماجرا ختم شد.
افسردگی سیاسی، گردانندگان 18تیر را به شبکه های VOA و BBC فارسی کشاند
در آنجا یک افسردگی سیاسی (political depression) برای جریان سیاسی که مایل بودند، تا کف مطالباتشان را در کف صحنه خیابان رقم بزنند و پله پله مطالبات بعدی را مطرح کنند، به وجود آمد، که بعدها به شکل دیگری آن را دنبال کردند.
از این رو بیماری افسردگی سیاسی که بیماری خطرناکی هم هست، در آن مرحله به آن ها صدمه زد و درصد قابل توجهی از آنها از کشور رفتند و امروز در VOAو BBC فارسی و در تلویزیون های مشخصا لس آنجلسی و ضد انقلاب و تلویزیون بهایی ها، سلطنت طلب ها و تلویزیون های منافقین و تلویزیون های گروه های دیگر، به سخن پراکنی علیه مردم خودشان مشغولند.
این ماجرا 10 سال بعد چگونه در قضایای فتنه 88 نمود پیدا کرد؟
عباسی: مشابهت های آن فضا را می توان در فضای 10 سال بعد دید،10 سال بعد مجددا این حرکت انجام شد.
این بار به بهانه انتخابات، برخی از نحله ها و گروه های سیاسی احساس کردند، که اگر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری، دولت موسوم به اصولگرا دوباره بر سر کار بیاید، آنها برای همیشه از صحنه حذف خواهند شد؛ آن هم بدین دلیل که دیگر نیرو و شخصیت کاریزمایی که بتوانند مردم را به خیابان بیاورند، ندارند.
عمدتا افرادشان پیر شدند و دیگر سنشان در دوره های بعدی به کاندیداتوری نمی خورد.
در واقع با محدودیت زمانی مواجه بودند به طوری که مباحث، سخنرانی ها، تهدیدها و نکاتی که در ورزشگاه آزادی در آن تجمع عمومی مطرح شد و ضرب العجل ها و خط و نشان هایی که کشیده شد، حائز این نکته بود.
خط اصلی کار را وب سایت فارسی وزارت امورخارجه رژیم صهیونیستی می داد، سه گزارش 125 روزه منتشر شده است که از 20 روز قبل از انتخابات 1388 تا حول و حوش ماجرای 9 دی، را دنبال می کند.
چرا در سال 1378 و قضایای کوی دانشگاه، غلظت ماهیت حرکت دانشجویی بالا بود؟
عباسی: اینکه چرا در سال 1378 و قضایای کوی دانشگاه، غلظت ماهیت حرکت دانشجویی بالا بود و بعد هم، خود دولت وقت سعی کرد کار را تعمیق بدهد، وقتی هم که از دستش خارج شد، سعی کرد نهادهای نظامی را به صحنه بكشاند و از آنها كمك بگیرد تا قضایا جمع شود! دلیلش این بود که حرکت حزبی سازمان یافته در کشور شکل نگرفته بود و آنها نمی توانستند به شکل حزبی عمل کنند.
بار فعالیت حزبی در کشور بر دوش جنبش دانشجویی و مطبوعات بود
بار فعالیت حزبی را مطبوعات به دوش می کشیدند و مهم تر از مطبوعات جنبش دانشجویی این نقش را بازی می کرد.
یعنی هزینه خلاء حرکت حزبی سازمان یافته را در کشور، مطبوعات و جدی تر از مطبوعات، جنبش دانشجویی همیشه پرداخته است! نه این که در کشور نخواستند حزب باشد، بلكه نتوانستند حزب تشکیل بدهند.
کم کاری احزاب در چیست و چگونه رخ می دهد که موجب می شود مطبوعات و جنبش دانشجویی خلا آن را پر کنند؟
عباسی: یک جریان حزبی فضا را احساسی کرده و رای می گیرد، بعد که رای گرفت و به قدرت رسید از فرصت استفاده کرده و حزب دولتی ساز بوجود می آورد.
احزاب دولتی ساز را امروز شما می توانید در ساختارهای کلی ببینید؛ این که بعد از انقلاب حزبی به نام حزب جمهوری اسلامی شکل می گیرد که بعد هم دچار مشکل شده و منحل می شود، یک نمونه بود.
و یا اینکه بعد از دفاع مقدس دولتی به نام دولت سازندگی سر کار آمد و بعد در اواسط راه حزب کارگزاران سازندگی به عنوان یک حزب لیبرال و دولتی ساز تشکیل شد یک نمونه دیگر است و این که وقتی دولت دوم خرداد در 1376 سرکار آمد و حدود یک سال بعد، حزب مشارکت را راه اندازی کرد نیز نمونه دیگری از حزب دولتی ساز است.
این که حزب های ریز و درشت دیگری پیرامون این احزاب مادر، در آن دولت ها شکل می گیرند همه با یک تیم حدودا پنجاه تا شصت نفره یک مجموعه ای را در وزارت کشور ثبت می کنند، هیچ وقت نمی توانند تجمعات گسترده ای را تدارک بدهند.
شما به شرایط احساسی زمان انتخابات ها نگاه نکنید که ممکن است در یک میتینگ انتخاباتی یک سالنی پر شود.
شما در شرایط عادی ببینید که آیا احزاب و گروه ها این امکان را دارند که یک برنامه هفتگی ثابت فکری و علمی داشته باشند؛ شبیه کاری که مرحوم شریعتی و شهید مطهری در حسینیه ارشاد و مسجد هدایت و مسجدالجواد انجام می دادند.
یا اینکه یک تجمع بصورت هفتگی برگزار شود، تئوریسین ها در آن حزب و گروه سخنرانی کنند و نه اینکه تنها در شرایط انتخاباتی اقدام به این کار کنند.
هیچ وقت ندیدیم که حزب کارگزاران یا حزب مشارکت یا حتی حزب هایی که از قبل از انقلاب به وجود آمدند مثل حزب موتلفه، بتوانند چنین حرکت های عمده ای را انجام بدهند و یا حتی ندیدیم کلاس های تئوریک مستمر گسترده در تهران 10، 12 میلیونی داشته باشند و بتوانند هر هفته 500 نفر را جمع کنند یا 5 تا استاد داشته باشند و مباحث تئوریک نظام سازی و مسائل جامعه از سیاست داخلی، خارجی، مسائل اقتصادی و فرهنگی و... را با طرفدارانشان و عناصر مربوطشان عملیاتی کنند.
و این مسئله برای تمام احزاب از جمله احزاب روحانی کشور مثل مجمع روحانیون مبارز و جامعه روحانیت مبارز و احزابی مانند سازمان مجاهدین انقلاب و حزب موتلفه و حتی احزاب در دوره های جدید یعنی احزاب مشارکت و حزب کارگزارن، وجود دارد.
دولت سازندگی با ایجاد پدیده ای به نام فرهنگسرا هم نتوانست پاسخ تئوریک به مشکلات مردم بدهد
عمده ترین تجمعاتی هم که صورت می گیرد مثلا در مهدیه تهران، یک سازوکار است که از 10 سال قبل از انقلاب بوده و اساسا یک حرکت حزبی به حساب نمی آید و یک مراسم عبادی است و با سازوکاری که یک حزب می تواند افرادش را به کف خیابان آورده و به مشكلات تئوریک پاسخ دهد، فرق می کند.
این اتفاق در دوره سازندگی هیچ وقت رخ نداد با اینکه شهرداری ها و دولت در دست این جریان بود و پدیده ای به نام پدیده فرهنگسراها را ایجاد کرد اما چنین برنامه ای پاسخ تئوریك به مشكلات نداشت.
گفتوگوی تمدن ها و بودجه های عظیم آن نتوانست حتی مسائل تئوریک را در اختیار مردم قرار دهد
در عصر موسوم به دوم خرداد نظر به اقدامات گسترده ای که در بحث گفتوگوی تمدن ها صورت گرفت، بودجه های عظیمی که تخصیص داده شد و کتاب های فراوانی که به چاپ رسید به همراه چند اتفاق محدود، چیز دیگری از آن حاصل نشد که در اثر آن حرکت احزاب حاصل شود؛ به طور کلی موسساتی بسیار کوچک مسائل تئوریک را مطرح کرده و در اختیار مردم قرار می دادند.
پس حرکت حزبی در کشور ما به دلیل اینکه کسانی که کار حزبی می کنند توانایی اقدام حزبی ندارند، جوهره لازم را برای حرکت حزبی نداشته و این گروه ها به هر شکلی به قدرت می رسند و پس از آن دیگر می خواهند به هر قیمتی شده در قدرت بمانند.
سیاست و فن تسخیر قدرت به هر قیمت است، بعد که فرد به قدرت رسید فن حفظ قدرت به هر قیمت مطرح می شود و برای حفظ قدرت به هر قیمت حزب بوجود می آورند.
اینجاست که وقتی از قدرت کنار می روند همان چند نفری که رفتند حزب را ثبت کردند، باقی می مانند.
در اصطلاح می گویند احزاب فولکسی! به عنوان مثال کل اعضای مثلا نهضت آزادی در یک فولکس جا می شوند، کل اعضای سازمان مجاهدین انقلاب در یک فولکس جا می شوند، کل اعضای احزاب دیگر هم همین طور هستند، ما هیچ حزبی را نمی شناسیم که بتوانند یک سالن را پر کنند.
حتی بعضی از احزاب موسوم به اصولگرا هم که گاهی ما را برای سخنرانی هایشان دعوت می کنند، می بینیم که در یک سالن، یک سوم فضا خالی است.
وقتی حرکت احزاب این گونه است، فشار بر دوش نهادهای مطبوعاتی جنبش دانشجویی می افتد.
جنبش دانشجویی باید بار حرکت حزبی را به دوش بکشد، چون ظرفیت جنبش دانشجویی این نیست که بخواهد ساختار قدرت را رقم بزند؛ زیرا یک حزب باید بتواند دولت در سایه تشکیل دهد، همان طور که در انگلیس این اتفاق می افتد.
ظلم بزرگ به جنبش دانشجویی این است كه حركت حزبی داشته باشد
آنچه در کشور انگلستان رخ می دهد چیست؟
عباسی: در انگلیس حزبی که در قدرت قرار ندارد، دولت در سایه تشکیل می دهد، یعنی برای تک تک عناصر و مدیریت های دولت، مدیرانی دارد که کاملا آماده کار هستند و در این راستا جلسات، نشست ها و برنامه هایی دارند.
جنبش دانشجویی نمی تواند مثلا برای سه هزار پست سازمانی، عناصر و افرادی داشته باشد که برای این کار تمرین کنند؛ زیرا یک مجموعه دانشجویی در سطح کارشناسی و کارشناسی ارشد هستند که متوسط سنشان 20 تا 23 یا 24 سال است.
بنابراین انتظار حرکت حزبی از جنبش دانشجویی هم ظلم به حرکت حزبی است و هم ظلم و ستم به جنبش دانشجویی.
آیا در قسمت براندازی هم نمی توان از آنها استفاده کرد؟
عباسی: در آنجا تنها کاری که جنبش دانشجویی می تواند انجام دهد، استفاده از آن بعنوان پیاده نظام و کشاندن آن به وسط صحنه است؛ از این طریق جنبش دانشجویی را هزینه می کنند و این ظلم مضاعف به جنبش دانشجویی، طوری است که وقتی کار به شکست انجامید معلوم می شود که به آن دانشجو ظلم شده و آن دانشجو به شکل های مختلف دچار سرخوردگی می شود.
صحنه گردانان 18 تیر از آمریكا و اروپا سر درآوردند
حجم گسترده ای از کسانی که در طول وقایع سال 78 و بعد در سال 1388 به این میدان وارد شدند و بعد هم سر از اروپا و آمریکا در آوردند موید این مسئله است.
زندگی آنها، موضع گیری هایشان و آنچه در وبلاگ هایشان می نویسند از یک نوع احساس تحقیر شدن و بیگاری كشیدن سرویس های اطلاعاتی بیگانه از آنها خبر می دهد.
برخی گروه ها و دسته جات سیاسی جنبش های دانشجویی را جلو انداختند تا خراب و مسئله دار شوند، تا از این طریق احزاب به قدرت برسند و بعد احزاب در داخل چارچوب بمانند و دانشجویان مسئله دار شوند! این مسئله ای است که در بدنه هنرمندانی که خودشان را به تعبیر قرآن به «ثمن بخص» فروختند، می توان دید.
این یاس و دلمردگی را در طنز نویسان، روزنامه نگاران و عناصر جنبش دانشجویی مربوط هم می توان دید.
در حقیقت در تمام سال های 78 و سال های قبل و بعد از آن، همیشه جنبش های دانشجویی مقابل حکومت در تجمعات و برنامه ها، موضع گیری هایی داشته و برخوردهایی انجام می دادند و گاهی سر و صداهایی بلند می کردند اما بعد از اینکه برنامه آرام می شد در مراجعات حضوری نیز، بحث هایی را مطرح می کردند.
البته ما به بخش عمده ای از آنها می گفتیم مطالبی که شما می گویید در چارچوب طبیعی درست است اما می توان در فضایی آرام راجع به آنها بحث کرد.
ولی برخی انتظاراتی که شما به عنوان جنبش دانشجویی و عناصر بعضی از جنبش های دانشجویی در صحنه دارید، عملی نیست، اینها به گونه ای است که شما را در آینده دچار مشکل می کند.
بسیاری از آنها همان موقع این حرف را می پذیرفتند ولی در یک شرایط احساسی دیگر و در یک چارچوب دیگری که بوجود می آمد اینها را روانه میدان كرده و هزینه شان می کردند.
پس نتیجه چه شد؟! آنجایی که حزب «بما هو حزب» نمی توانست کارش را انجام دهد و آن ظرفیت را نداشت، آنهایی که پشت این حزب ها بودند از نظام های رسانه ای و مطبوعاتی و مجموعه جنبش دانشجویی می خواستند که هزینه شوند تا اینکه آن حزب به قدرت برسد.
این اتفاق وجه مشترک این دو مرحله [قضایای 1378 و قضایای 1388] بود، اما در آن مرحله [قضایای 1378] رگه هایی از اندیشه و تفکرات بورژوایی خودش را نشان داد.
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۱ ساعت 16:19 توسط فدایی رهبر ( بادرود )
|