نام او «موسى»، لقبش «کاظم»، مادرش بانویى بافضیلت بنام «حمیده»، و پدرش پیشواى ششم حضرت صادق - علیه‏السلام - است.او در سال ۱۲۸ هجرى در سرزمین «ابوأ» (یکى از روستاهاى اطراف مدینه) چشم به جهان گشود و در سال ۱۸۳ (یا ۱۸۶) به شهادت رسید.

خلفاى معاصر حضرت‏
از سال ۱۴۸ که امام صادق - علیه‏السلام - به شهادت رسید، دوران امامت حضرت کاظم آغاز گردید. آن حضرت در این دوران با خلفاى یاد شده در زیر معاصر بود:

۱- منصور دوانیقى (۱۳۶-۱۵۸).

۲- محمد معروف به مهدى (۱۵۸-۱۶۹).

۳- هادى (۱۶۹-۱۷۰).

۴- هارون (۱۷۰-۱۹۳).

هنگام رحلت امام صادق - علیه‏السلام - منصور دوانیقى، خلیفه مشهور و ستمگر عباسى، دراوج قدرت و تسلط بود.

منصور کسى بود که براى پایه ‏هاى حکومت خود، انسانهاى فراوانى را به قتل رسانید. او در این راه نه تنها شیعیان، بلکه فقها و شخصیتهاى بزرگ جهان تسنن را نیز که با او مخالفت مى‏ورزیدند، سخت مورد آزار قرار مى‏داد، چنانکه‏ «ابوحنیفه» را به جرم اینکه برضد او به پشتیبانى از «ابراهیم» (پسر عبدالله محض، و رهبر قیام ضدّ عباسى در عراق) فتوا داده بود، شلاق زد، و به زندان افکند!(۱)

امام کاظم پس از وفات پدر، در سن بیست سالگى با چنین زمامدار ستمگرى روبرو گردید که حاکم بلا منازع قلمرو اسلامى به شمار مى‏رفت.منصور وقتى که توسط «محمد بن سلیمان» (فرماندار مدینه) از درگذشت امام صادق آگاه شد، طى نامه‏اى به وى نوشت:اگر جعفر بن محمد شخصى را جانشین خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن!

طولى نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مضمون به بغداد رسید:جعفر بن محمد ضمن وصیتنامه رسمى خود، پنج نفر را به عنوان وصى خود برگزیده که عبارتنداز:

۱- خلیفه وقت، منصور دوانیقى!

۲- محمد بن سلیمان(فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده!)

۳- عبدالله بن جعفر بن محمد(برادر بزرگ امام کاظم)

۴- موسى بن جعفر علیه ‏السلام -.

۵- حمیده(همسر آن حضرت!)

فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد باید به قتل برساند؟!

منصور که هرگز تصور نمى‏کرد با چنین وضعى روبرو شود، فوق‏العاده خشمگین گردید و فریاد زد: اینها را نمى‏شود کشت! البته این وصیتنامه امام یک حرکت سیاسى بود؛ زیرا حضرت صادق علیه‏السلام - قبلاً امام بعدى و جانشین واقعى خود یعنى حضرت کاظم را به شیعیان خاص و خاندان علوى معرفى کرده بود، ولى از آنجا که از نقشه‏ هاى شوم و خطرناک منصور آگاهى داشت، براى حفظ جان پیشواى هفتم چنین وصیتى نموده بود.

روز ۲۵ رجب سالروز شهادت مردى است که به قدرت مسلط زمانه‏اش «نه» گفت و تا به آنجا رفت که رژیم طاغوتى هارون براى ادامه حیات ننگین خویش همه عوامل و نیروهایش را به ستیزه با آن انسان آزاده زمان بسیج کرد.چرا که همین یک کلمه‏ى «نه» براى دستگاه فاسد هارون بسیار گران تمام شد.او نه گفت و تمام رزمندگان علوى در صفوف ایستاده در کنار او صف زدند و قیامها و نهضتها آغازیدند و در راه پیروزى حق بر باطل و حفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاى جان و چوبه‏ى دار و سلولهاى زندان ایستادند و از خود حماسه‏هائى بجا نهادند که تا نابودى و از بین رفتن دستگاه جبار بنى العباس ادامه یافت و نام پیشواى آزادى بخش جهان اسلام را جاویدان ساخت و هنوز هم که چندین قرن از مبارزات امام میگذرد مردم آزادیخواه بدستگاه ستمگرى هارون با دیده نفرت و لعن مینگرند و مسببین و طراحان نقشه‏هاى ضد انسانى را شایسته‏ى نام انسانى نمیدانند.
اکنون باید دید عامل این طرح شیطانى و نقشه خائنانه چه بوده است؟
نفوذ معنوى، تفوق روحى، تبار والا، علم وافر، فضیلت بیکران، شخصیت ممتاز، تقوا و فضیلت، شهرت و اعتبار جمعى و مقام معنوى ارزنده‏ى امام (ع)، همه و همه صفات ویژه‏اى بودند که هارون و سردمداران خلافت عباسى از آن نصیبى نداشتند و این نوع برجستگى‏هاى فضیلت امام (ع) هر کدام بنوبت خود میتوانست موجب تحقیر شخصیت پوشالى هارون گردد و او میخواست با حبس و بازداشت امام عقده‏ها و حقارتهاى خود را جبران نماید و التیام بخشد غافل از آنکه این نوع شکنجه‏ها روز بروز بر مقبولیت و محبوبیت امام مى‏افزود ومبغوضیت و عامل شکست و سقوط هارون را فراهم میساخت.
هارون و دیگر ستمگران ماده‏گرا نمیتوانند درک کنند که شهادت در راه خدا و ایثار خون در راه پیشرفت آرمانهاى والاى اسلامى عالیترین هدف مردان خدا است که نمونه‏ى مجاهدین حقیقى و پیشروان معصوم قافله انسانیت میباشند اگر دیگران با لیت و لعل و با آرزو و امید در عشق به شهادت زندگى میکنند آنان در متن برنامه زندگى روزانه خود شهادت را گنجانده‏اند و بشهادت افتخار میکنند که نصیب آنان گردد چون شهادت آنان بعنوان الگو سمبل، جانبازى و نثار خون را بر دیگر رهروان حقیقت و عدالت گوارا و مطبوع میسازد و شهد پر ارزش آنرا در کام آنان شیرین‏تر و گواراتر میسازد.
زندگى پر مجاهده و پر تلاش قهرمان گفتار ما یکى از آن نمونه‏هاى با ارزش و روشن این فداکاریها و جانبازیها است.
در سال ۱۷۹ بود که هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا بر پاره‏اى از سعایتها و گزارشهائى که درباره فعالیت روحانى امام (ع) باو رسانده بودند او را از مدینه تبعید کرد و زندانى و بازداشت نمود ولى زندانهاى مکرر و متوالى هارون نتوانست موسى بن جعفر (ع) را از بازگوئى حقیقت باز دارد و او را مطیع و فرمانبردار گوش و زبان بسته هارون سازد یکبار او را در بصره پیش عیسى بن جعفر برادر زبیده فرماندار شهر بازداشت نمود و سپس پیش فضل بن ربیع یکى از آجودانهاى مخصوص خود و دیگر بار نزد فضل بن یحیى و آخرین بار در زندان سندى بن شاهک محبوس ساخت که تنها مدت زندان او بیش از چهار سال تمام طول کشید که توام با شکنجه و ناملایمات روحى و جسمى بوده است.