25 رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم (ع) بر همه شیعیان و محبان ان حضرت تسلیت عرض مینماییم


نام او «موسى»، لقبش «کاظم»، مادرش بانویى بافضیلت بنام «حمیده»، و پدرش پیشواى ششم حضرت صادق - علیهالسلام - است.او در سال ۱۲۸ هجرى در سرزمین «ابوأ» (یکى از روستاهاى اطراف مدینه) چشم به جهان گشود و در سال ۱۸۳ (یا ۱۸۶) به شهادت رسید.
خلفاى معاصر حضرت
از سال ۱۴۸ که امام صادق - علیهالسلام - به شهادت رسید، دوران
امامت حضرت کاظم آغاز گردید. آن حضرت در این دوران با خلفاى یاد شده در
زیر معاصر بود:
۱- منصور دوانیقى (۱۳۶-۱۵۸).
۲- محمد معروف به مهدى (۱۵۸-۱۶۹).
۳- هادى (۱۶۹-۱۷۰).
۴- هارون (۱۷۰-۱۹۳).
هنگام رحلت امام صادق - علیهالسلام - منصور دوانیقى، خلیفه مشهور و ستمگر عباسى، دراوج قدرت و تسلط بود.
منصور کسى بود که براى پایه هاى حکومت خود، انسانهاى فراوانى را به قتل رسانید. او در این راه نه تنها شیعیان، بلکه فقها و شخصیتهاى بزرگ جهان تسنن را نیز که با او مخالفت مىورزیدند، سخت مورد آزار قرار مىداد، چنانکه «ابوحنیفه» را به جرم اینکه برضد او به پشتیبانى از «ابراهیم» (پسر عبدالله محض، و رهبر قیام ضدّ عباسى در عراق) فتوا داده بود، شلاق زد، و به زندان افکند!(۱)
امام کاظم پس از وفات پدر، در سن بیست سالگى با چنین زمامدار ستمگرى روبرو گردید که حاکم بلا منازع قلمرو اسلامى به شمار مىرفت.منصور وقتى که توسط «محمد بن سلیمان» (فرماندار مدینه) از درگذشت امام صادق آگاه شد، طى نامهاى به وى نوشت:اگر جعفر بن محمد شخصى را جانشین خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن!
طولى نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مضمون به بغداد رسید:جعفر بن محمد ضمن وصیتنامه رسمى خود، پنج نفر را به عنوان وصى خود برگزیده که عبارتنداز:
۱- خلیفه وقت، منصور دوانیقى!
۲- محمد بن سلیمان(فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده!)
۳- عبدالله بن جعفر بن محمد(برادر بزرگ امام کاظم)
۴- موسى بن جعفر علیه السلام -.
۵- حمیده(همسر آن حضرت!)
فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد باید به قتل برساند؟!
منصور که هرگز تصور نمىکرد با چنین وضعى روبرو شود، فوقالعاده خشمگین گردید و فریاد زد: اینها را نمىشود کشت! البته این وصیتنامه امام یک حرکت سیاسى بود؛ زیرا حضرت صادق علیهالسلام - قبلاً امام بعدى و جانشین واقعى خود یعنى حضرت کاظم را به شیعیان خاص و خاندان علوى معرفى کرده بود، ولى از آنجا که از نقشه هاى شوم و خطرناک منصور آگاهى داشت، براى حفظ جان پیشواى هفتم چنین وصیتى نموده بود.
روز ۲۵ رجب
سالروز شهادت مردى است که به قدرت مسلط زمانهاش «نه» گفت و تا به آنجا
رفت که رژیم طاغوتى هارون براى ادامه حیات ننگین خویش همه عوامل و نیروهایش
را به ستیزه با آن انسان آزاده زمان بسیج کرد.چرا که همین یک کلمهى «نه»
براى دستگاه فاسد هارون بسیار گران تمام شد.او نه گفت و تمام رزمندگان علوى
در صفوف ایستاده در کنار او صف زدند و قیامها و نهضتها آغازیدند و در راه
پیروزى حق بر باطل و حفظ حرمت و رسالت اسلام تا پاى جان و چوبهى دار و
سلولهاى زندان ایستادند و از خود حماسههائى بجا نهادند که تا نابودى و از
بین رفتن دستگاه جبار بنى العباس ادامه یافت و نام پیشواى آزادى بخش جهان
اسلام را جاویدان ساخت و هنوز هم که چندین قرن از مبارزات امام میگذرد مردم
آزادیخواه بدستگاه ستمگرى هارون با دیده نفرت و لعن مینگرند و مسببین و
طراحان نقشههاى ضد انسانى را شایستهى نام انسانى نمیدانند.
اکنون باید دید عامل این طرح شیطانى و نقشه خائنانه چه بوده است؟
نفوذ
معنوى، تفوق روحى، تبار والا، علم وافر، فضیلت بیکران، شخصیت ممتاز، تقوا و
فضیلت، شهرت و اعتبار جمعى و مقام معنوى ارزندهى امام (ع)، همه و همه
صفات ویژهاى بودند که هارون و سردمداران خلافت عباسى از آن نصیبى نداشتند و
این نوع برجستگىهاى فضیلت امام (ع) هر کدام بنوبت خود میتوانست موجب
تحقیر شخصیت پوشالى هارون گردد و او میخواست با حبس و بازداشت امام عقدهها
و حقارتهاى خود را جبران نماید و التیام بخشد غافل از آنکه این نوع
شکنجهها روز بروز بر مقبولیت و محبوبیت امام مىافزود ومبغوضیت و عامل
شکست و سقوط هارون را فراهم میساخت.
هارون و دیگر ستمگران مادهگرا
نمیتوانند درک کنند که شهادت در راه خدا و ایثار خون در راه پیشرفت
آرمانهاى والاى اسلامى عالیترین هدف مردان خدا است که نمونهى مجاهدین
حقیقى و پیشروان معصوم قافله انسانیت میباشند اگر دیگران با لیت و لعل و با
آرزو و امید در عشق به شهادت زندگى میکنند آنان در متن برنامه زندگى
روزانه خود شهادت را گنجاندهاند و بشهادت افتخار میکنند که نصیب آنان گردد
چون شهادت آنان بعنوان الگو سمبل، جانبازى و نثار خون را بر دیگر رهروان
حقیقت و عدالت گوارا و مطبوع میسازد و شهد پر ارزش آنرا در کام آنان
شیرینتر و گواراتر میسازد.
زندگى پر مجاهده و پر تلاش قهرمان گفتار ما یکى از آن نمونههاى با ارزش و روشن این فداکاریها و جانبازیها است.
در
سال ۱۷۹ بود که هارون پس از گذراندن مراسم حج بنا بر پارهاى از سعایتها و
گزارشهائى که درباره فعالیت روحانى امام (ع) باو رسانده بودند او را از
مدینه تبعید کرد و زندانى و بازداشت نمود ولى زندانهاى مکرر و متوالى هارون
نتوانست موسى بن جعفر (ع) را از بازگوئى حقیقت باز دارد و او را مطیع و
فرمانبردار گوش و زبان بسته هارون سازد یکبار او را در بصره پیش عیسى بن
جعفر برادر زبیده فرماندار شهر بازداشت نمود و سپس پیش فضل بن ربیع یکى از
آجودانهاى مخصوص خود و دیگر بار نزد فضل بن یحیى و آخرین بار در زندان سندى
بن شاهک محبوس ساخت که تنها مدت زندان او بیش از چهار سال تمام طول کشید
که توام با شکنجه و ناملایمات روحى و جسمى بوده است.